خب، در یک چنین وضعیّتی مگر کسی دل و جرئت پیدا میکرد یا حوصله پیدا میکرد که برود به سراغ مخالفت با دستگاه یزیدبنمعاویه؟ مگر چنین چیزی اتّفاق میافتاد؟ چه کسی به فکر این بود که با دستگاه ظلم و فساد آن روزِ یزیدی مبارزه کند؟ در یک چنین زمینهای، این قیام عظیم به وجود آمد؛ هم مبارزه کرد با دشمن، هم مبارزه کرد با این روحیهی راحتطلبیِ فسادپذیرِ رو به تباهیِ میان مسلمانان عادّی و معمولی؛ این مهم است. یعنی حسینبنعلی (علیه السّلام) کاری کرد که وجدان مردم بیدار شد. لذا شما میبینید بعد از شهادت امام حسین (علیه السّلام) قیامهای اسلامی یکی پس از دیگری به وجود آمد، که البتّه سرکوب شد. خب، سرکوب بشود. مهم این نیست که یک حرکتی از طرف دشمن سرکوب بشود؛ این البتّه بد است، تلخ است امّا تلختر از این آن است که یک جامعه به جایی برسد که در مقابل دشمن، حال عکسالعمل نشان دادن پیدا نکند؛ این خطر، بزرگ است. حسینبنعلی (علیه السّلام) کاری کرد که در همهی دورانهای حکومت طواغیت، کسانی پیدا شدند که با اینکه از دوران صدر اسلام دورتر بودند، ارادهی آنها از دوران امام حسن مجتبیٰ (علیه السّلام) برای مبارزهی با دستگاه ظلم و فساد بیشتر بود. همه هم سرکوب شدند؛ از قضیّهی قیام مردم مدینه که معروف است به «حرّه» شروع کنید تا همینطور قضایای بعدی و قضایای توّابین و مختار و مانند اینها، تا آخر دوران بنیامیّه و بنیعبّاس، مرتّب قیام در داخل ملّتها به وجود آمد. اینها را چه کسی کرد؟ حسینبنعلی (علیه السّلام) کرد.