بیانات و مکتوبات سال 1371


یک روزی بر ما گذشت که به ما سیم خاردار نمیفروختند! این ملّت خبر ندارد ما چه دورانهایی را گذراندیم. یک روزی به ما گذشت که سبک‌ترین و کم‌ارزش‌ترین سلاحها در میدان جنگ و مهمّاتش را به ما نمیفروختند و ما هم نداشتیم. یعنی دولت شوروی سابق، نه اینکه نمیفروخت به ما، [بلکه] ما از جایی دیگر خریده بودیم، میخواستیم از داخل خاک شوروی عبور بدهیم بیاوریم در داخل کشورمان، اجازه نمیدادند! چه چیزی را؟ سلاح اتمی را؟ سلاحهای پیچیده را؟ نه آقا! چیزی در حدّ سیم خاردار را! یک روز این‌جوری بود. یک روز دیگر هم پشت گردن، دولتهایی صف کشیدند که ما به شما فلان سلاح و فلان سلاح و فلان سلاح پیچیده را میفروشیم؛ ما گفتیم باید انتخاب بکنیم؛ ما از همه نمیخریم! این روز را هم ما گذراندیم. آن روزی که ما نداشتیم و آنها هم میدانستند ما نداریم، آن وضعیّت بود؛ [امّا] آن روزی که جوان ما از درون خود جوشید، استعدادها زنده شد، کارگاه‌ها به راه افتاد، همه فهمیدند که سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یک مجموعه‌ی هیئتی نیست که میخواستند آن‌جور معرّفی‌اش کنند یک مشت بچّه‌هایی که هیچ‌جا جایی نداشتند و اینجا جمع شدند یک تفنگی دست گرفتند؛ دیدند نخیر، اگر در میدان جنگ رزمنده‌ی خوبی است، در میدان علم هم آزمایشگر خوبی است و سازنده‌ی خوبی است و مخترع خوبی است؛ این را فهمیدند. سپاه ما یک‌جور، ارتش ما یک‌جور، دستگاه‌های دیگر ما یک‌جور، جهاد سازندگی ما یک‌جور. وقتی که از اطراف راه افتادیم، در صحنه‌ی استعدادهای خودمان حرکت کردیم، آن‌وقت دنیا هم پاره‌های جگر خودش را که به ما نمیداد، روی دست گرفت، آمد سراغ ما که مشتری پیدا کند. در همه‌چیز این‌جور است.

«15»