بیانات و مکتوبات سال 1371


خب، حالا در این سالهای اخیر، درباره‌ی معلّمین در جامعه‌ی ما خیلی صحبت شده است؛ درباره‌ی حقوق معنوی معلّمین، درباره‌ی ارزش معلّمین، درباره‌ی حقوق مادّی معلّمین، درباره‌ی اینکه باید برای این قشر تلاش کرد، فکری کرد، کمکی کرد، خاطر اینها را از امور زندگی آسوده کرد تا بتوانند به فرزندان مردم برسند؛ اینها حرفهایی است که زیاد گفته شده است، کار هم تا حدود زیادی انصافاً انجام گرفته است و مسئولین باز هم مشغولند و کار میکنند و امیدواریم ان‌شاءاللّه به آن روزی برسیم که قشر معلّم، دیگر غم و تشویش زندگی مادّی نداشته باشد و بتواند به کار تعلیم و تربیت با دلگرمی بپردازد. لکن به‌نظر من قضیّه از این بالاتر است؛ مسئله در این حد منحصر نمیماند که ما به معلّم احترام کنیم یا نان او را تأمین کنیم، زندگی او را تأمین بکنیم؛ این نیست قضیّه؛ بسیاری از معلّمین هستند که ارزش خودشان را بالاتر از این حرفها میدانند؛ حق هم با آنها است. این روایات و این تأکید اسلام بر روی تعلیم و مقام معلّم، برای چیز دیگری است. برای چیست؟ به گمان من، برای این است که محیط جامعه‌ی اسلامی باید مثل یک مدرسه، محیط تعلیم و تعلّم باشد؛ اصل قضیّه این است. همه‌ی شما باید احساس کنید که در جامعه‌ی اسلامی در حال تعلّمید؛ یعنی یاد گرفتن. هر کسی در هر مرحله‌ای که هست، میتواند یاد بگیرد؛ یاد گرفتن که حدّی ندارد؛ ولو علّامه‌ی دهر باشد، باید یاد بگیرد. اتّفاقاً آن کسانی که معلومات بیشتری دارند، مزه‌ی معلومات را چشیده‌اند، بیشتر در فکر یاد گرفتن هستند. شما کدام عالم را پیدا میکنید که یک مشت کتاب دم دستش نباشد و شب و روز و وقت و بی‌وقت مطالعه نکند؟ اهل علم، اهل معرفت، اهل دانش، آن کسانی که طعم دانش را چشیده‌اند که نمیشود از دانش جدایشان کرد. مهم این است که در محیط جامعه، آن کسانی که معلومات کمتری دارند، متأسّفانه احساس میشود بی‌رغبت به یاد گرفتن هستند؛ این چیز خطرناکی است و باید درست بعکس بشود. یعنی در جامعه، شما چه کارگرید، چه معلّمید، چه دانشجویید، چه کاسبید، چه شغلهای تولیدی دارید، چه شغلهای خدماتی دارید، چه مردید، چه زنید، هر که هستید، در هر سنّی که هستید، در حال تعلّم باشید؛ در حال یاد گرفتن. الی‌ماشاءاللّه کتاب هست؛ یک وقتی را بگذارید برای کتاب خواندن. چقدر وقت ماها در رفت و آمدها، در اتوبوس‌ها، در انتظار نشستن‌ها، توی این گوشه و آن گوشه به حرف‌زدن‌های بیخودی تلف میشود. این وقتهای تلف‌شده را اگر روی هم بگذارید، به‌قدر عمر یک دانشجوی پُرکار بیشتر میشود. اگر اینها را ما به کار بکشیم، از اینها استفاده‌ی آموزش بکنیم در خانه، در محیط کار، در بین راه ببینید چه خواهد شد در جامعه‌ی ما! معلومات، اُنس با کتاب، اُنس با تعلیم و تعلّم، این یک طرف قضیّه.

«10»