یکی از این چیزهایی که بشدّت تبلیغ کردند، مسئلهی بنیادگرایی اسلامی است؛ که «آقا! اسلام غیر از بنیادگرایی اسلامی است؛ ما با اسلام مخالف نیستیم، با بنیادگرایی مخالفیم.». بنیادگرایی یعنی چه؟ برداشت من و شما از بنیادگرایی، غیر از مُتفاهَم12 تودهی مردم و فضای ذهنی مردم از این کلمه در غرب است. یک مسئلهی تداول13 لغوی است، مثل یک تصادف. بنیادگرایی از نظر ما یعنی پابند بودن به اصول، به بنیادهای دینی. خب اینکه چیز بدی نیست، ما افتخار هم میکنیم؛ وقتی هم میگویند شما بنیادگرا هستید، ما میگوییم البتّه که ما بنیادگرا هستیم؛ انکار هم نمیکنیم، نفی هم نمیکنیم؛ پابندی به اصول که بد نیست. خب، شرافت اخلاقی هم یک اصل است، راستگویی هم یک اصل است، عدالت هم یک اصل و یک بنیاد اخلاقی است، عدم خیانت هم یک بنیاد اخلاقی است، تکذیب کارهای بد هم یک بنیاد اخلاقی است؛ همهی دنیا هم به این بنیادها بنیادهای اخلاقی و نهادهای اخلاقی پابند هستند، افتخار هم میکنند، کسی هم آن را بد نمیداند. ما اینجوری برداشت میکنیم قضیّه را؛ البتّه با این دید، درست هم هست. حتّی ما میبینیم در بعضی از کشورها و ملّتها که دولتها تشویق میکنند ملّتها را به پابندی به سنن پوسیده، بعضی از قومیّتهای پوسیدهی بیمعنی، استخوان پوسیدهی اجدادشان را میآورند بیرون از گورها و به آنها تقدّس میبخشند. در همین کشورهای گوناگون اروپایی شما ملاحظه کنید؛ یک سننی، یک آداب پوسیدهی قدیمی بیمعنایی، تشویق میشود که حفظ بشوند. یعنی ایرادی ندارد که انسان به اصول دین، به اصول عالیهی ایمان و معرفت دینی پابند باشد؛ اینکه خوب است. این از نظر ما و برداشت ما است [امّا] در تداول فرهنگی غرب، بنیادگرایی را برابر دانستهاند با تحجّر، با حالت بسته بودن بر روی حرف حساب و نفهمیدن منطق؛ در حقیقت ما را به این دارند متّهم میکنند؛ نمیگویند اینها پابند به توحیدند؛ معنای «بنیادگرا هستند» این نیست که اینها پابند به توحیدند، پابند به صدق در کلامند، پابند به زهد نسبت به پدیدههای مادّیاند؛ میگویند اینها متحجّرند، اینها چشم بر روی پیشرفتهای دنیا میبندند؛ یعنی یک تهمت، یک دروغ. به این وسیله میخواهند اسلام را از چشم جوامع مسلمان بیندازند، تودههای مسلمان را نسبت به اسلام بیاعتقاد بکنند و تودههای غربی را که آنها هم گرایش داشتند به اسلام، بیشتر. این از آن کارهایی است که میکنند؛ تبلیغات میکنند.