بیانات و مکتوبات سال 1371


برادران عزیز! شما بشوید طبیب خودتان؛ هیچ‌کس مثل خود انسان نمیتواند بیماری‌های خود را بشناسد. یک بیماری‌هایی در انسان هست که اگر شما به من بگویید آقا! تو دچار این بیماری هستی، عصبانی میشوم و بدم می‌آید، یا بگویند آقا! شما مرد حسودی هستید؛ مگر کسی تحمّل میکند که کسی به آدم بگوید حسود! میگوییم آقا! حسود خودت هستی؛ چرا اهانت میکنی؛ چرا بیخود میگویی؟ از دیگری حاضر نیستیم قبول کنیم امّا به خودمان که مراجعه میکنیم، می‌بینیم بله، ما متأسّفانه [دچار این بیماری‌ها هستیم]. سر هر کس را انسان کلاه بگذارد، از هر کسی انسان پنهان بکند، با خودش که دیگر نمیتواند. پس بهترین کسی که میتواند بیماری ما را تشخیص بدهد، خودمان هستیم. برادرها! بنویسید روی کاغذ؛ بنویسید حسد، بنویسید بخل، بنویسید بدخواهی برای دیگران وقتی کسی به یک خیری میرسد ما ناراحت میشویم بنویسید تنبلی در کار، بنویسید روح بدبینی به نیکان و صالحان، بنویسید بی‌اعتنائی به وظایف، بنویسید علاقه‌ی به خود؛ شدیداً به خودمان علاقه داریم. اگر بیماری‌های ما اینها است، اینها را روی کاغذ بیاوریم، بنویسیم. ماه رمضان فرصتی است که [باید] یکی یکی این بیماری‌ها را تا آنجایی که بشود، برطرف کنیم؛ اگر نکنیم، این بیماری‌ها مهلک است. برادران و خواهران! مهلک است؛ هلاک معنوی، هلاک واقعی. هلاک جسمی که چیزی نیست؛ این مرگ که ما این‌قدر از آن میترسیم، اگر بیماری مهلکی باشد یا احتمالش را در ما بدهند، چقدر دستپاچه میشویم، شب خوابمان نمیبرد، بهترین دکترها را پیدا میکنیم تا نکند این غدّه‌ای که در بدن من هست، در دست من هست، زیر پوست من هست، سرطان باشد؛ کلّی از تصوّرش وحشت میکنیم. خب، آخرش چه؟ آخرش مردن است. خب مردن، حالا نشد، یک سال دیگر است، دو سال دیگر است، ده سال دیگر است. به قول نظامی گنجوی: اگر صد سال مانی ور یکی روز / بباید رفت از این کاخ دل‌افروز5 ما که ماندنی نیستیم؛ حالا چند صباحی، یک‌خرده این‌ور، یک‌خرده آن‌ور خواهد شد. هلاکت جسمانی این است که این‌قدر ما از آن میترسیم.

«6»