بیانات و مکتوبات سال 1371


من عرض میکنم آن طبیب حاذقی که یک مریضی دارد که بیماری‌های متعدّدی در او هست مرض قند دارد، فشار خون دارد، چربی خون دارد، استخوان‌درد دارد، رماتیسم دارد، زخم معده دارد، انواع و اقسام مرضها را دارد و مرضهای او را هم می‌شناسد و راه علاجش را بلد است، با این مریض چه کار میکند؟ اوّل سعی میکند بیماری‌های او را روی کاغذ بیاورد؛ ببینیم اصلاً چه بیماری‌هایی دارد. این‌جور نباشد که بعضی از بیماری‌های این بیچاره را، ما که طبیب هستیم نشناسیم، بعد برای علاج یک مرض دیگر او، یک دوائی بدهیم که با این بیماری ناسازگار باشد. ندانیم که ایشان زخم معده دارد، بعد برای علاج رماتیسم پایش مثلاً آسپرین بدهیم؛ خب آسپرین علاج رماتیسم است امّا برای زخم معده بسیار مضر است. اگر این طبیب نشناسد مرض زخم معده را و نداند که ایشان این مرض را هم دارد، ممکن است آن‌چنان دوائی بدهد که به جای اینکه این را علاج کند، بیچاره را به خون‌ریزی معده هم بکشاند. پس اوّل بایستی با دقّت نگاه کند، دلسوزانه این بیماری‌ها را پیدا کند و آنها را لیست کند و بنویسد، بعد ببیند کدام مهم‌تر است، کدام فوتی‌تر است، کدام اصولی‌تر است. فرض بفرمایید اگر چنانچه کسی معده‌ی ناراحتی دارد، خب هر دوائی به او بدهند نمیتواند درست جذب کند؛ یا [اگر] روده‌ی خرابی دارد، هر غذای مقوّی‌ای بدهند نمیتواند از آن بهره ببرد و نمیتواند استفاده کند. راهش این است که ما اوّل آن بیماری‌ای را که از بقیّه‌ی بیماری‌ها تأثیر منفی‌اش بیشتر است و اگر خوب بشود تأثیر مثبت شفایش بیشتر است پیدا کنیم.

«5»