بیانات و مکتوبات سال 1371


[نکته‌ی دیگر، اعجاز] در جنبه‌ی معنا است. شعر را وقتی شما نگاه کنید، زیباترینش آن است که خیال‌آمیزترین و از واقعیّتها دورترین باشد. اگر بخواهند در نهایت زیبایی شعر بگویند، بایستی از واقعیّتها یک قدری فراتر بروند؛ باید با خیال آمیخته کنند. این جوری است دیگر. میگویند نظامیِ گنجوی چون آدم حکیمی است حکیم نظامی گنجوی است دیگر چرا در این چند منظومه‌ای که گفته، در این مثنوی‌های پنج‌گانه که اسمش خمسه‌ی نظامی است، مثلاً به سراغ لیلی و مجنون رفته، به سراغ خسرو و شیرین رفته، یا مثلاً به سراغ اسکندرنامه و اسکندر رفته؛ چرا سراغ داستان پیغمبران، داستانهای صدر اسلام و جنگهای پیغمبر نرفته؟ جواب میدهند که اگر میخواست سراغ آن حقایق تاریخی و حقایق مقدّس برود، نمیتوانست خیال‌انگیزی کند؛ مُچش را میگرفتند که از کجا گفتی. چون در امر دین اگر کسی یک خرده این‌وَر آن‌وَر بگوید، خیال‌پردازی کند، مچش را میگیرند، میگویند آقا تفسیر به رأی کردی، حالا بیا درستش کن! امّا در باب خسرو و شیرین، هرچه گفتی، گفتی؛ هرچه به ذهنت می‌آید و میتوانی زیباتر تصویر کنی، بگو. اصل داستان هم معلوم نیست چقدر راست است، چه برسد به این زیورها و حاشیه‌هایش؛ آن منظومه‌ی لیلی و مجنونش [هم] همین طور؛ میدان آزاد است. اگر چنانچه بخواهند متن واقع را بیان کنند، نمیتوانند شعر بگویند. همین نظامیِ محلّ بحث، در همین منظومه‌ی لیلی و مجنون به پسرش خطاب میکند: در شعر مپیچ و در فن او / چون اَکذب اوست اَحسن او16 بهترینش دروغ‌ترینش است؛ میگوید سراغ شعر نرو، چون که بهترین شعر دروغ‌ترینش است؛ چون به طور طبیعی در آن خیال‌پردازی و دروغ‌پردازی وجود دارد.

«17»