امّا قرآن، این اوج زیباییِ هنری که همین طور مینویسند دربارهی هنر قرآن و زیبایی قرآن و تمام نمیشود، این در مُرّ واقعیّت، متن واقع و بدون یک ذرّه خیالپردازی بیان شده. این هم از آن جهات معنوی اعجاز قرآن است که بشر اصلاً نمیتواند به این زیبایی بگوید، آن هم این جور دور از دروغپردازی و خیالپردازی. و تمام داستانهایش [هم] همین جور است. قرآن حتّی در بیان حوادث تاریخی، تقطیع میکند حوادث را؛ یعنی حتّی همان واقعیّت را هم لازم نمیداند به طور کامل بگوید؛ آن قسمتهای لازمش را میگوید. فرض بفرمایید که حضرت سلیمان گفت که هدهد کجا است: لَاُعَذِّبَنَّهُ عَذابًا شَدیدًا اَو لَاَاذبَحَنَّهُ اَو لَیَأتِیَنّی بِسُلطانٍ مُبین؛17دیگر نمیگوید بعد از اینکه حضرت دید هدهد نیست، خبر آوردند که هدهد آمد و بعد هدهد آمد و نفَسنفَس زد و نشست و سلام کرد و حضرت جواب دادند؛ نه، دیگر اینها را نمیگوید؛ درست میرسد به آن جای مورد احتیاج؛ گویا هدهد یک مرتبه ظاهر میشود، در حالی که این جور نبوده که ناگهان ظاهر بشود. وقتی شما قرآن را میخوانید، بعد از آنکه حضرت این را بیان میکنند، ناگهان میبینید هدهد آنجا حاضر است، دارد میگوید من رفتم شهری را کشف کردم به نام سبأ و داستان مهمّی را از سبأ برای تو آوردهام؛ یعنی آن نقطهی مورد احتیاج را بیان میکند و هیچ حشو و زائدی نیست. حتّی در بیان حقایق هم، آن حقایقی را که به گفتن آنها احتیاجی نیست بیان نمیکند؛ مثل فیلمهای فارسی [نیست] که مثلاً یک آقایی دارد میرود یک جایی، یک کیلومتر باید راه برود، آن یک کیلومتر را در خیابان با کم و زیادش همین طور فیلمبرداری میکنند! [قرآن] تکّهی مورد بحث را فقط بیان میکند.