و از همین باب است مسئلهی کارگرایی، و نه مدرکگرایی؛ این هم یک چیزی است. در نمایشنامهها، در داستانها، قصّهها، این حقیقت را بیاورید که آن کسی که زودتر وارد میدان سازندگی کشور بشود، این باارزش است. چه اشکال دارد که شما مثلاً فرض کنید یک فوق دیپلم بگیرید، تکنیسین بشوید بیایید در بازار کار، و با آن مهارت و ذوق و استعداد خودت یک عالَم کار انجام بدهی، یا در مدرسهی فنّی حرفهای تحصیلات بکنی؟ این بهتر است یا یک دورهی کارشناسی ارشدی بگیرید که واقعاً هیچ فایدهای به حال زندگی مردم و به حال پیشبرد حیات مردم ندارد؟ جز اینکه با عنوان کارشناسی ارشد یا کارشناسی یا دکترا، بشوند عضو فلان اداره و پشت یک میزی بنشینند، چهارتا کاغذ بنویسند، بدون اینکه تأثیری داشته باشد؛ این است دیگر نظام اداری ما! من نمیخواهم کار اداری را تحقیر کنم امّا نظام اداری ما غیر از این نیست، همه داریم میگوییم؛ واقعاً اینجوری است. چقدر مدرک کارشناسی ارشد و کارشناسی و دکتری الان دارد هرز میرود تو این باتلاق شکل اداری و این بوروکراسی حاکم بر دستگاه اداری؛ در حالی که اگر آن دکتر یا یک فوق لیسانس که آنجا نشسته، فقط کارش این است که یک چیزی را، یک کاغذی را جابهجا کند، اگر یک آهنگر خوبی بود، میرفت در فلان کارگاه، اتاق ماشینها را [ساخته بود]، فرضاً این بهتر از آن و بیشتر از آن فایده داشت به حال مملکت؛ چه اثری دارد؟ این منطق را، این فکر را که ما بایستی معلومات را برای تأثیر خارجی آن بخواهیم [دنبال کنید]؛ البتّه جوری هم که از آن طرف افراط نشود که ناگهان معلومات در نظر مردم ساقط بشود؛ نه، واقعاً علم خیلی چیز باارزشی است، از حرف من هم این استنباط نشود و این را نمیخواهیم بگوییم. به هر حال علم باید برای آن تأثیر خارجی آن باشد و آن اثر مثبتی که این علم خواهد بخشید؛ علم برای عمل باید باشد. این را بتوانید انشاءاللّه در برنامههایتان دنبال بکنید خیلی خوب است.