بعضیها با مقیاسهای مادّی میخواهند اینها را اندازه بگیرند. ما متأسّفانه میدیدیم بعضی از گروهکهای التقاطی را که وقتی راجع به دوزخ بحث میشود، فوراً ذهنشان میرود به دوزخ دنیا. راجع به آتش جهنّم اگر چنانچه بحث بشود، فقط در مقیاس این دنیا بحث میکنند. اگر چنانچه پیغمبران میخواستند بگویند فقط مربوط به این دنیا است، میشد یک زبانی را به کار ببرند و یک تعبیراتی را به کار ببرند که انسان همان را بفهمد. چرا میگویند بهشت؟ چرا میگویند جهنّم؟ چرا میگویند آتش؟ دیده بودیم بعضی از این گروهکهای التقاطی، در نوشتههایشان و در کتابهایشان به عنوان تفسیر قرآن، از این چیزها داشتند. کلمات قرآنی را که اشارهای به عوالم آن نشئه است، همه را به نشئهی دنیا حمل میکردند و معنا میکردند؛ در حالی که این همان دید محدود مادّی است. چرا ما نمیتوانیم از محدودهی همین زندگی مادّی خارج بشویم؟ چرا نمیتوانیم فرض بکنیم که ماورای این عالم جسم، یک ملکوت و یک عوالم ناشناختهای است که وجود محدود ما و ذهن و هوش محدود ما نمیتواند آنها را درک کند؟ مگر نمیبینیم که دانش بشر با همهی عظمتش، حتّی در محدودهی جسمانی هم هنوز به اعماق نرسیده و جسم بشر هنوز کشف نشده؟ بسیار از حقایق همین عالم مادّی هنوز کشف نشده. چطور ما خیال میکنیم که با این ذهن محدود باید بتوانیم عوالم ماورای این عالم را هم، اگر باشد، کشف کنیم؟