سؤال سوّم: «در ارتباط با آیهی شریفهی «فَاِن لَم تَفعَلوا وَ لَن تَفعَلوا»،8 با توجّه به پیشرفت انسان در زمینههای مختلف علوم و از آن جمله در ادبیّات و صناعات ادبی، آیا در آینده نمیتوان با ساختن عباراتی با بالاترین حدّ فصاحت و بلاغت نظیر آیات قرآن، به تحدّیِ قرآن پاسخ گفت؟» جواب این است که نه؛ قرآن میگوید نه. حالا شما میگویید ادبیّات پیشرفت خواهد کرد؛ اوّلاً معنای پیشرفت ادبیّات این نیست که عبارات فصیحتر و زیباتری از آن قبیل بتوانند بیاورند؛ اینکه معنایش نیست. حالا بفرمایید نوشتههای امروز را مثلاً مقایسه کنید با نوشتههای قرن پنجم؛ مثلاً فرض کنید نوشتهی ابوالفضل بیهقی تاریخ بیهقی یا گلستان سعدی. از گلستان سعدی خیلیها هم خواستند تقلید کنند، دویست سال یا پانصد سال هم بعد از او بودند، نتوانستند. این نیست که هرچه زمان بگذرد، حتماً سخنان فصیحتری خواهد آمد؛ نه، به فرض هم که بیاید، باز قرآن این ادّعا را دارد و این ادّعا ادّعای واقعی است؛ میگوید مثل این کلمات را نمیتوانند [بیاورند]؛ چرا؟ علّتش معلوم است، چون این کلمات، کلمات خدایی است؛ کلمات بشری و آنچه ساخت دست بشر است، یک نوعِ دیگر است؛ از این نوع نیست. فصیحترین کلمات عرب با قرآن پهلو نمیزند؛ مثل نهجالبلاغه. نهجالبلاغه بسیار فصیح است، در اوج فصاحت است؛ یعنی همهی کسانی که با زبان عربی سر و کار دارند، گواهی میدهند که دیگر سخنی به مثابهی سخن امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه نیست؛ حتّی این جور گفتهاند: بالاتر از سخن مخلوق؛9 یعنی انسان میبیند اصلاً هیچ انسانی این جور سخنی نگفته؛ در عین حال آن سخن باز سخن یک انسان است و از یک نوع دیگر است و کسانی این را ادّعا میکنند البتّه خود من این را امتحان نکردم که ببینم همین جور است یا نه که کسانی که حتّی بعضی از آیات قرآن را نمیشناسند، [مِثل] بعضی از عربهایی که اهل زبان هم هستند، وقتی یک جملهی فصیحی مثل نهجالبلاغه خوانده بشود که وسطش آیهی قرآن باشد، این جملهی قرآنی به طور مشخّصی متمایز است از جملات حتّی نهجالبلاغه. پس نه، این جور نیست که فرض کنیم که علم پیشرفت خواهد کرد و این پیشرفت علم به عبارات فصیحتری منتهی خواهد شد که خود این محل تردید است اگر هم بشود، باز به پای قرآن نخواهد رسید.