سؤال ششم: «اعجاز چگونه با اصل علّیّت منافات ندارد؟ اندکی توضیح دهید.» این را ما گفتیم که معجزه خروج از قانون علّیّت نیست؛ الان هم تأکید میکنیم که معجزه خروج از قانون علّیّت نیست. هر حادثهای و پدیدهای که به شکل معجزآسایی اتّفاق میافتد، حتماً یک علّتی دارد. اینکه میگوییم با اصل علّیّت منافات ندارد، یعنی اینکه یک وقت هست شما میگویید این پدیده کترهای به وجود آمد، یعنی بدون علّت؛ همین طوری و بدون اینکه هیچ علّتی داشته باشد یک اتّفاقی افتاد؛ ممکن است کسی در باب معجزه چنین تصوّری داشته باشد. ما این را تخطئه میکنیم؛ ما میگوییم نخیر، غلط است. اینکه شما فرض کنید که قانون علّیّت در جای خودش محفوظ است امّا این حادثه به خودی خود و بدون اینکه هیچ علّتی داشته باشد به وجود آمد، این میشود نقض قانون علّیّت. اگر کسی در باب معجزه این را بگوید، این میشود نقض قانون علّیّت؛ ما این را نفی میکنیم. ما میگوییم نخیر، این حادثه اگرچه با آن علّت ظاهری که شما آن را کشف کردهاید، تطبیق نمیکند امّا یک علّت دیگری دارد؛ آن علّت برای من و شما ناشناخته است؛ چطور ناشناخته است؟ مگر میشود ما یک علّتی را نشناخته باشیم؟ خب بله، الیماشاءاللّه. ما علل و معلولهای کمی را در دنیا شناختهایم؛ حقیقتاً این جور است. من گاهی مثال میزنم این را که فرض بفرمایید یکی از این تختههای برق این تختههایی هست که رویش کلیدهای برق هست که به چراغها وصل است؛ هر کلیدی مال یک چراغی است رویش [یک] میلیارد کلید باشد با یک میلیارد لامپی که به این کلیدها وصل است و شما هم این طرف تختهاید، نه آن طرف تخته؛ به طور تصادفی دستتان را بردید این پشت و دست شما خورده به یک سیمی، یک چراغی روشن شده؛ شما تکرار کردید، فهمیدید که بله، این سیم مربوط به آن چراغ است؛ یک علّت کشف شد. باز با تصادف، اتّفاقاً یک وقتی کسی دستش رفته پشت تخته، یک سیم دیگر را دستکاری کرده، یک چراغ دیگر روشن شده؛ این فهمیده که این، علّت آن است؛ کشفیّات عالم این است؛ کشفیّات بشر این جور است. ما قانون جاذبه را کشف کردهایم، قانون الکتریسیته را کشف کردهایم، قوانین گوناگونی را کشف کردهایم؛ این قوانین قبل از آنکه ما کشف کنیم، در عالم وجود داشت یا نه؟ بله، قانون جاذبه با نیوتن که متولّد نشد؛ میلیاردها [سال] از اوّل عمر جهان طبیعت، این قانون وجود داشت [امّا] انسانها آن را کشف نکرده بودند؛ یک روز هم نیوتن آن را کشف کرد. قانون الکتریسیته چیزی نبود که کاشف الکتریسیته آن را به وجود آورده باشد یا زمان او به وجود آمده باشد؛ نه، هزاران هزار سال در طبیعت بود، کسی آن را کشف نکرده بود. یک وقت هم یک نفر آن را کشف کرد؛ البتّه چطور میشود کشف میکند، تابع چه علّتی است، این یک حرفهای دیگری است که آن هم جای تأمّل و بررسی دارد لکن به هر حال قانونی وجود داشت که انسانها آن را کشف نکرده بودند. شما چه دلیلی دارید که امروز قوانین بینهایت زیادی وجود داشته باشد که من و شما آن را کشف نکرده باشیم؟ حتماً هم وجود دارد؛ بلاشک؛ به دلیل اینکه دانش بشر روزبهروز دارد پیش میرود. اگر ما به پایان راه رسیده بودیم و همهی علّتها را کشف کرده بودیم، پیشرفت دانش بشر دیگر معنی نداشت؛ افزایش کشفیّات بشر دیگر معنی نداشت. همین که بشر روزبهروز دارد پیش میرود و در عین حال وقتی نگاه میکند میبیند مجهولات او نسبت به معلومات او بسیار زیاد است، دلیل بر این است که بسیار چیزهای ناشناخته هنوز وجود دارد؛ علّتهای ناشناخته، رابطههای علّیّت ناشناخته. من یک وقتی در یک کتابی یک جملهای را از یکی از این دانشمندان معروف خواندم که میگوید معلومات بشر در مقابل ناشناختهها و مجهولات او مثل یک سکّهای است در یک بیابانی. یک سکّهای را مثلاً یک سکّهی یک تومانی را در بیابانی فرض کنید، چقدر فضا را از آن بیابان عظیم گرفته؟ او میگوید همهی آنچه ما تاکنون کشف کردهایم از دانشهای بشری، در حکم این سکّه است در مقابل این بیابان عظیم؛ این قدر ناشناخته داریم؛ خب جزو این ناشناختهها یکی هم علل معجزات باشد. یک وقت هم ممکن است خدای متعال ارادهاش تعلّق بگیرد در یک برههای از زمان، آن علل را برای ماها روشن کند؛ هیچ بُعدی ندارد؛ یعنی کسی تصوّر نکند که تا ابد بشر نخواهد فهمید که چگونه بود که عصا اژدها میشد؛ نخیر، ممکن است یک روزی بشر بفهمد که چگونه عصا اژدها میشد. امّا [قطعاً] عصا اژدها میشد؛ علّتی هم قطعاً دارد و من و شما آن علّت را نمیدانیم. و من به شما عرض بکنم که همین الان چیزهایی وجود دارد که من و شما علّت آن را نمیدانیم و از این علل طبیعی هم خارج است؛ کسانی ممکن است اینها را ندیده باشند، منکر بشوند امّا کسانی که دیدهاند نمیتوانند منکر بشوند؛ فرض بفرمایید عقرب دست یک کسی را میگزد؛ خب این از لحاظ طبیعی یک چیز روشنی است؛ یک سمّی وارد بدن شده، نتیجهی آن سوزش یا ورم کردن یا حتّی در مواردی مردن است لااقل دو سه روز درد کشیدنِ مثلاً شدید است بعد یک نفر میآید یک دستی میکشد، یک چیزی بر زبانش جاری میکند، این خوب میشود؛ این واقعیّت دارد. نمیتواند کسی بگوید که چنین چیزی نیست، خب هست؛ هزاران نفر این را دیدهاند؛ خود بنده هم از کسانیام که بارها و بارها این را دیدهام؛ خب این چیست؟ این علّت ندارد؟ یعنی همین طور کار کترهای دارد انجام میگیرد؟ مگر میشود چنین چیزی؟ یک علّتی وجود دارد؛ یک رابطهای بین این خواندن و این دست کشیدن و این خوب شدن هست؛ بلاشک یک رابطهای وجود دارد. امّا این رابطه چیست؟ ما کشف نکردهایم؛ یک روز بلاشک کشف خواهد شد؛ یک روزی در عمر بشر، اینها کشف خواهد شد. یک روزی بود که همین کارهای هیپنوتیزم و مانیتیزم13 که امروز فرنگی شده و دنیا آنها را شناخته، یک چیزهای کاملاً غیبی به حساب میآمد و ناشناخته بود؛ کسانی تصرّفی میکردند یک نفر میافتاد مثل کسی که در خواب رفته؛ کسانی هم که ندیده بودند، باور نمیکردند. امروز این قدر کتاب علمی در باب مانیتیزم نوشته شده؛ علّتش کشف هم شده. امواجی از سرانگشت شما یا از چشم شما که خودتان مانیتیزور هستید، هیپنوتیزور هستید، وارد هستید در این کار، ساطع میشود و در آن مخاطب خودتان، در آن کسی که به اصطلاح طرف شما است، اثر میگذارد، او را به حال خواب میبرد، او را مأمور به انجام کارهایی میکند، او را به حرکتهایی وادار میکند، آدم زنده را مثل چوب خشک میکند؛ اینها که دیگر جای انکار نیست، اینها که وجود دارد، واقعیّت دارد، کتاب دربارهاش نوشتهاند، تحقیقات علمی کردهاند و هزاران نفر دیدهاند که بنده هم البتّه جزو کسانی هستم که دیدهام اینها را. اینها عللی دارد؛ ببینید اینها که معجزه نیست، اینها اصلاً نوع دیگر است، اینها چیز دیگری است امّا از این باب این را عرض میکنم که شما توجّه بکنید که پدیدهی معجزه، آن پدیدهای که اسمش اعجاز و معجِز است، باز هم تابع نظام علّیّت است منتها عللی ناشناخته دارد. حالا یک سؤال ممکن است پیش بیاید که مثلاً فرق بین هیپنوتیزم و معجزه چیست؟ فرق بین آن مَنتَرِ14 «مار و عقرب خوبکن» فرض کنید یا آن چیزی که میخواند و مار از سوراخ میآید بیرون؛ اینها وجود دارد با معجزه چیست؟ فرقش این است که این را انسانهای معمولی با آموزش میتوانند یاد بگیرند، معجزه با آموزش قابل یاد گرفتن نیست؛ فرقش این است که اینها یک دانشهایی است دست افراد معدودی، ممکن است حتّی آدمهای خوبی هم نباشند که آنها را بلدند منتها یک فرمولی دارد، فرمول مکتومی است که ]چون[ به کسی بُروز ندادهاند، انحصاری شده. این را ممکن است به من، به شما، به دیگری یاد بدهند؛ معجزه آموختنی نیست، به قدرت الهی است، به الهام الهی است و به کس دیگر هم دادنی نیست؛ این است معجزه که فقط به دست پیغمبران و اولیای خدا است؛ تفاوتش این است. بنابراین از وجود علل ناشناخته به هیچ وجه استیحاشی15 نباید بشود. والسّلامعلیکمورحمةاللّه