بیانات و مکتوبات سال 1371


سؤال دوّم این است: «تفاوت سِحر و معجزه در چیست؟» معجزه همچنان که عرض کردیم عبارت است از ارائه‌ی یک حقیقتی و یک واقعیّتی که منِ بیننده از آن واقعیّت فقط خود آن پدیده را میبینم و از علل آن خبری ندارم و قادر بر این هم نیستم که آن علل را بشناسم یا آن را ایجاد کنم؛ یک واقعیّتی است. سِحر، ارائه‌ی یک خیال و یک توهّم است به صورت واقعیّت؛ ارائه‌ی واقعیّت نیست؛ توجّه کردید؟ مثلاً در قضیّه‌ی اژدها و عصاهای ساحران در قضیّه‌ی حضرت موسیٰ، کار حضرت موسیٰ این بود که عصا را می‌انداخت و این عصا به اذن الهی، حقیقتاً تبدیل میشد به اژدها؛ این معجزه است؛ البتّه یک علّتی هم دارد؛ همان طور که گفتیم، نظام علّیّت بر این حاکم است منتها این علّت چگونه است، ما نمی‌شناسیم حالا یک سؤالی هم از علّیّت شده که بعداً آن را عرض میکنم و یک توضیح بیشتری در ذیل آن سؤال خواهم داد حقیقتاً این اژدها است؛ عصا بود، تبدیل شد به اژدها؛ یا عصا را وقتی زد به سنگ، این سنگ حقیقتاً شکافته شد و از آن دوازده چشمه‌ی جوشان آب بیرون آمد؛ حقیقتاً این اتّفاق افتاد؛ یعنی حقیقتاً شکافی ایجاد شد و آبی بیرون آمد؛ یعنی آن آب را اگر کسی میخورد، احساس رفع عطش میکرد و از او رفع عطش میشد و همان موادّ آب وارد بدن او میشد؛ هیچ توهّمی در میان نبود؛ یا آن وقتی که عصا را زد به دریا اِضرِب بِعَصاکَ البَحر 4 این قسمت از دریا ناگهان تبدیل شد به دوازده راه که در وسط دیواره‌های آب قرار داشت؛ راه کشیده شد؛ زمینِ دریا بود، دیواره‌ها آب بود؛ آبها حرکت هم میکرد امّا دیواره‌ی آب بود؛ این یک واقعیّت بود. دلیلش هم این بود که بنی‌اسرائیل از این راه‌ها عبور کردند. اگر چیز خیالی‌ای بود که از راه خیالی، وسط دریا نمیشود عبور کرد؛ این معجزه است. سِحر، مثل آن ریسمانها و عصاهایی است که سحره‌ی فرعون آمدند انداختند. وقتی این عصاها را انداختند، وقتی این ریسمانها را انداختند، کسانی که تماشا میکردند، به نظرشان رسید که این ریسمانها و این عصاها دارد حرکت میکند در حالی که در واقع حرکت نمیکرد. این ریسمانی بود که افتاده بود روی زمین، هیچ حرکتی نداشت؛ عصایی بود که افتاده بود روی زمین، هیچ حرکتی نداشت امّا تأثیر سِحر آن ساحر بر چشم آن بینندگان این بود که آنها خیال میکردند این دارد حرکت میکند. لذا در قرآن میگوید: یُخَیَّلُ اِلَیهِ مِن سِحرِهِم اَنَّها تَسعیٰ؛5 آنها بر اثر سِحر آن ساحران، به نظرشان میرسید، به خیالشان میرسید که اینها دارند حرکت میکنند در حالی که حرکت نمیکردند. پس معجزه یک واقعیّت است، یک حقیقت است و سِحر یک امر باطل، امر دروغین، امر خیالی است؛ لذا در قرآن از همین سِحر ساحران فرعونی تعبیر شده به باطل، به کید؛ اِنَّما صَنَعوا کَیدُ ساحِر؛ این یک مکّاریِ حیله‌گریِ جادوگرانه بود؛ واقعیّتی نداشت آن وقت این کجا و واقعیّت کجا وَ لا یُفلِحُ السّاحِرُ حَیثُ اَتیٰ؛6 ساحر پیروز نمیشود. فرض بفرمایید ساحر سِحر میکند از دهان حیوان مثلاً شتر وارد میشود، از مقعد آن خارج میشود؛ یعنی شما این جور می‌بینید؛ شما می‌بینید که وارد دهان شتر شد، بعد هم از مقعدش آمد بیرون؛ یعنی واقعاً رفت و وارد معده‌ی این حیوان شد و روده‌ی بزرگ و روده‌ی کوچک و اینها را طی کرد و آمد بیرون از آنجا؟ نخیر؛ شما این جور خیال میکنید؛ اصلاً چنین حرکتی اتّفاق نیفتاده امّا تصوّر شما این است. یا با سِحر خودش گردن کسی را میبُرد؛ در داستانها و واقعیّتهای تاریخی داریم؛ یعنی اتّفاق افتاده و چنین چیزهایی را نقل کرده‌اند؛ ساحری بود، کسی را می‌نشاند، گردنش را میزد، سرش را برمیداشت، بعد هم دوباره میگذاشت سر جایش و به حال عادّی برمیگشت؛ یعنی واقعاً او کشته شد؟ نه، این سِحر بود. خود این سِحر چگونه به دست می‌آید، آن ساحر از چه قدرتی برخوردار میشود که میتواند این کار را بکند و این تخیّل را به ذهن بینندگان ایجاد کند، خود آن یک بحث دیگر است که آن هم یکی از پدیده‌هایی است که یک نظام علّیّتی بر آن حاکم است؛ آن هم گزافه و کتره7 نیست. این علوم غریبه‌ای که وجود دارد، چه سِحرش، چه شعبده‌اش، چه آن روشهای گوناگون، پنج علم کیمیا و سیمیا و هیمیا و لیمیا و ریمیا به اصطلاح آن علوم «کلُّهُ سِر» و مانند اینها هر کدام یک قوانین علّیّت دارد؛ یعنی در نظام آفرینش هیچ چیزی بدون علّت به وجود نمی‌آید منتها علّتش از سنخ خودش است؛ یک علّت مخصوصی دارد که آن علّت هم اتّفاقاً برای ما ناشناخته است لکن راه تعلّمش باز است؛ همه کس میتوانند بروند آن را یاد بگیرند. پدیده‌ی حاصل از سِحر با پدیده‌ی حاصل از معجزه این تفاوت را دارد که عرض کردیم. پدیده‌ی حاصل از معجزه، یک پدیده‌ی واقعی، یک حق است. حق یعنی آن چیزی که حقیقت دارد، وجود دارد، دروغ نیست؛ این معنای حق است. یک پدیده‌ی حق است آن پدیده‌ای که ناشی از معجزه است امّا آن پدیده‌ای که ناشی از جادو است، یک ناحق است، غیر واقع است، که در تعبیر قرآنی به آن میگویند «باطل»؛ یک باطل است، یعنی وجود ندارد؛ توجّه کردید؟ این پاسخ این سؤال.

«5»