الان در کشور خودمان نگاه کنید، بسیاری از حقایق هست که خیلی از روشنفکرها نمیفهمند؛ فرض بفرمایید مسئلهی امکان ایستادگی در مقابل قدرتهای مستکبر و مسلّط امروز عالم؛ این را تحلیلگران سیاسی نمیفهمند؛ میگویند آقا چطور میشود در مقابل آمریکا ایستاد؟ مگر میشود ایستاد؟ در دنیا شما نگاه کنید، تحلیلگرهای سیاسی هر جا باشند، وقتی محاسبه میکنند، میگویند آقا دو دو تا چهار تا است؛ پول دارد، تکنولوژی دارد، پیشرفتهای علمی دارد، مغزهای فعّال دارد، قدرت تبلیغاتی دارد، قدرت سیاسی دارد، لشکرکشی دارد، همه کار دارد میکند؛ ببینید عراق را چه کار کرد، فلان جا را چه کار کرد! چطور میگویید میشود در مقابل آمریکا ایستاد؟ خب واقعاً کار اگر دست تحلیلگرها و حسابگرها و روشنفکرها و متخصّصین و کارشناسها باشد، همه باید بروند در مقابل آمریکا سری خم کنند و بگویند آقا هرچه شما میفرمایید. امّا به تودهی مردم وقتی نگاه میکنید، میگویند آقا میشود ایستاد، چرا نشود ایستاد. یعنی یک احساس روشنی، اگرچه نه علمی و تحلیلی احساس علمی و تحلیلی مربوط به روشنفکرها و متخصّصین است امّا یک احساس روشن و غیر علمی و ادراکی دارند و میگویند آقا چرا نمیشود ایستاد، میشود ایستاد؛ بعد در عمل که نگاه میکنیم میبینیم واقعاً هم میشود ایستاد؛ برای خاطر اینکه وقتی یک ملّتی تصمیم گرفت، میایستد.