بیانات و مکتوبات سال 1371


من دیروز یک حدیثی را میخواندم برای این آقایان طلّاب درس فقه؛ قبل از درس فقه معمولاً یک حدیث اخلاقی میخوانیم. حاصل حدیث این بود که در قلب انسان قلب به اصطلاح روایات؛ مراد این دل، به اصطلاح این عضوی که در اینجا هست، عضو تلمبه‌ی بدن نیست؛ قلب یعنی آن مرکزی یا آن نیرویی یا آن قوّه‌ای در انسان که نیّت میکند و تصمیم میگیرد و راه صحیح را پیدا میکند؛ این معنای قلب است دو گوش وجود دارد: یک گوش آن است که نفْس امّاره، وسواس در آن میدمد، یک گوش آن است که فرشته‌ی الهی در آن میدمد، سروش الهی در آن میدمد؛19 خیلی تعبیر کنایی و زیبای شاعرانه و هنرمندانه‌ای است این تعبیر. یعنی از دو عامل تأثیر میپذیرد: یکی آن عامل معنوی است که عامل خدایی است که میگوید این کار خوب را بکن، یکی آن عامل وسواسِ خنّاس است که میگوید نکن؛ یکی آن عامل الهی است که میگوید از این کار بد اجتناب کن، یکی آن عامل وسواسِ خنّاس است که میگوید برو سراغ این کار بد؛ این دو [گوش] است. جمله‌ی جالب این است که بعد در آخر روایت میگوید اینکه خدای متعال در قرآن فرموده:«وَ اَیَّدَهُم بِ‌روحٍ مِنه»20 خدای متعال مؤمن را با روح خود کمک میکند مراد از کمک همین است؛ یعنی دائم آن سروش غیبی را به گوش انسان میخواند. کار بدی را که مؤمن میخواهد انجام بدهد، یک نیرویی کأنّه به او میگوید نکن، نکن، نکن؛ به کار خوب که میرسد، یک نیروی معنوی به او میگوید بکن، اقدام کن، اقدام کن؛ در مقابل نفْس امّاره. خب، تا اینجایش همین است که آن نیروی معنوی است امّا حالا در بین این دو، انتخاب با چه کسی است؟ این دو گوش، دو چیز را می‌شنوند، شما هستید که باید انتخاب بکنید؛ آن وقت اینجا نقش اراده و انتخاب انسان معلوم میشود. این هم پاسخ به این سؤال. والسّلام علیکم

«25»