جواب این است که این عواملی که ذکر شد و بسیاری عوامل دیگر، البتّه تأثیرات غیر قابل انکاری را دارند. حالا این عوامل هم مثل هم نیستند؛ خب مثلاً عامل محیط یک جور تأثیر دارد، عامل نفْس امّاره یک جور دیگر تأثیر دارد. نفْس امّاره و مُشتهَیات15 نفسانی انسان نوع تأثیرش فرق دارد با تأثیر محیط؛ خب، نقش اراده در مقابلهی با نفْس امّاره نقش واضحی است؛ در مورد محیط ممکن است به این وضوح نباشد، در مورد وراثت ممکن است به این وضوح نباشد. مثلاً فرض بفرمایید در روایات دارد که مثلاً فرزندِ متولّد شدهی از زنا از هدایت دور است؛16 آیا این معنایش این است که اصلاً قابل هدایت نیست؟ خب اینکه اگر قابل هدایت نباشد، بعد هم خدای متعال او را به جهنّم ببرد و به عذاب خودش دچار کند که نمیشود؛ اینکه نتواند و اراده و اختیار نداشته باشد عملی نیست. پاسخ این است: ما میگوییم که بله، این عوامل همه بلاشک تأثیر دارند، منتها تأثیر اینها به معنای علّیّت نیست، به معنای مقتضی است. علّیّت چیست و مقتضی چیست؟ علّیّت این است که یک چیزی علّت یک چیز دیگر است، یک حادثهای علّت یک پدیدهی دیگر است. مثلاً فرض بفرمایید آتش علّت برای گرما است، علّت برای سوزاندن است؛ اینها غیر قابل انفکاکند غیر از آن شکل معجزهآسا که فعلاً بحث ما در آن نیست لکن آتش همه جا علّت است برای گرما؛ وقتی آتش بود، سوزاندن و گرما هست؛ خب، این قابل انفکاک است. نقش این عوامل این جوری نیست؛ این جور نیست که شما خیال کنید که اگر کسی مثلاً در محیط غیر اسلامی متولّد شد و پرورش پیدا کرد، این دیگر اصلاً نتواند هدایت بشود، یا اگر کسی در یک خانواده و محیط فاسدی که پدر فاسد است، مادر فاسد است، قوم و خویشها فاسدند فساد اخلاقی دارند، فسادهای جنسی دارند، فسادهای گوناگون دارند متولّد شد، دیگر اصلاً نتواند هدایت بشود؛ مثل اینکه گرما از آتش منفک نیست، سوزاندن از آتش قابل تفکیک نیست، فساد هم از کسی که در این محیط متولّد شده قابل تفکیک نباشد؛ این جوری نیست، این علّیّت است. گفتیم پس نقش محیط و نقش وراثت، نقش علّیّت نیست؛ تأثیرش تأثیرِ به نحو علّیّت نیست. مقتضی چیست؟ مقتضی این است که یک چیزی اقتضای یک چیزی را دارد؛ مثلاً فرض بفرمایید که آب و هوای مخصوص، اقتضای روییدن چنین گیاهی را دارد امّا این جور نیست که چون این آب و هوا هست، حتماً اینجا روییده خواهد شد؛ نه، اگر چنانچه این گیاه را بکارند و شرایط را برایش فراهم بکنند البتّه در این آب و هوا این گیاه به طور قهری و طبیعی رشد میکند در صورتی که بقیّهی شرایط هم همراهش باشد؛ این را میگویند مقتضی. یا در همین جایی که اقتضا هست مثلاً فرض کنید در هوای مرطوب، مثل شمال ایران به قول معروف هواهای مدیترانهای فلان جور گیاهانی به وجود میآیند امّا این معنایش نیست که اگر در آنجا یک سالی مثلاً فرض کنید هیچ کار کشاورزی نشود، بلکه بمبهای شیمیایی هم آنجا منفجر بکنند، و کارهایی از این قبیل، باز هم حتماً در ساحل مدیترانه اینها رشد خواهد کرد؛ نه، اگر مانعی نبود، اگر عامل ضدّی وجود نداشت، اقتضای این آب و هوا این است که این جور گیاهی رشد کند. حالا اگر یک عامل ضدّی را ایجاد کردیم چه؟ خب بله، این گیاه رشد نخواهد کرد. فرض بفرمایید در فلان سرزمین، عقرب عمل میآید داریم در جاهایی، بعضی از شهرهای خود ما هم هستند که اینجا عقرب عمل میآید یا مثلاً فلان جور مار به وجود میآید، حیوان موذی گزنده؛ اطراف مشهد ما یک جور ماری عمل میآید که مار شتری به آن میگویند؛ رنگ شتر است، البتّه به قدّ شتر نیست! خب، حالا یعنی چه؟ یعنی اقتضای طبیعت اینجا این است که یک چنین حیوانی به عمل میآید. امّا کِی؟ وقتی که مانعی وجود نداشته باشد. اگر ما سمپاشی کردیم، اگر ما عوامل خلاف زیستی این حیوان را به وجود آوردیم، خب این حیوان موذی و مضر به وجود نمیآید؛ اقتضا این است.