هرکس اظهارات و اقدامات سردمداران رژیم آمریکا را دربارهی اسلام و نهضتهای اسلامی معاصر و کشورها و ملّتهایی که دم از گرایش به اسلام میزنند و مدّعی یا آرزومند تشکیل نظام اسلامیاند تعقیب کند، از عمق کینهای تمامنشدنی به اسلام و نظام اسلامی اطّلاع مییابد. در حوادث جاری عالم نیز شواهد متعدّدی را بر این مدّعا میتوان مشاهده کرد، که از جملهی تلخترین و غمانگیزترین آنها، حوادث جاری در بوسنی و هرزگوین8 و نیز جنگهای خانگی در قرهباغ و منطقهی عمومی قفقاز9 است. سرکوب خونین و قساوتآمیز مسلمانان در سارایوو که در قلب اروپای بهاصطلاح متمدّن جریان دارد، بهقدری خشن و وحشیانه است که آدمی را به یاد قتلعامهای معروف اروپا در قرون وسطیٰ و در جنگهای مذهبی و نژادیِ این قارّهی جنگطلب میاندازد؛ با این تفاوت که امروز صربهای یوگسلاویِ سابق برای کشتار دستهجمعی مسلمانان از ابزارهای جنگیِ مدرن استفاده میکنند! با این حال، این دولتها که به بهانهی حقوق بشر، در کار کشورهای دوردست هم دخالت و اعمال نظر میکنند، در برابر این فجایع دست روی دست گذاردهاند. آمریکا و کشورهای اروپایی در همین منطقه و نسبت به جمهوریهای دیگرِ همان کشور سابق، آنجا که پای مسلمانان در میان نبود، بهطور قاطع از پیش آمدن چنین کشتارهایی جلوگیری کردند. در منطقهی قفقاز نیز دولتهایی که میتوانستند با اِعمال فشارهای معمول مانع از کشتار مسلمانان قرهباغ شوند، نهتنها اقدامی جدّی نکردند بلکه تلاش میانجیگرانهی جمهوری اسلامی10 را هم آماج توطئه و مخالفت خود ساختند و بیعلاقگی خود را به سرنوشت ملّتِ تازه استقلالیافتهی قفقاز ثابت کردند.