بیانات و مکتوبات سال 1371


لُب و جوهر حادثه‌ی عاشورا این است که در یک دنیایی که همه جای آن را ظلمت و فساد و ستم گرفته بود، حسین‌بن‌علی(علیه السّلام) برای نجات اسلام قیام کرد و هیچ‌کس به او در این دنیای به این بزرگی کمک نکرد؛ هیچ‌کس! دوستان آن بزرگوار هم، کسانی که هر کدامی میتوانستند یک جمعیّتی را به این میدان و به مبارزه‌ی با یزید بکشانند، هر کدامی با یک عنوانی، از میدان خارج شدند و گریختند. ابن‌عبّاس یک‌جور، عبداللّه‌بن‌جعفر یک‌جور، عبداللّه‌بن‌زبیر یک‌جور، بزرگان باقیمانده‌ی از صحابه و تابعین یک‌جور، شخصیّت‌های معروف و نام‌ونشان‌دار، کسانی که میتوانستند یک تأثیری بگذارند و میدان مبارزه را گرم کنند، هر کدامی یک‌جور از میدان خارج شدند. در حالی که هنگام حرف زدن، همه حرف میزدند؛ همه از دفاع از اسلام میگفتند امّا وقتی نوبت عمل رسید و دیدند و فهمیدند که دستگاه یزید، دستگاه خشنی است، رحم نمیکند، تصمیم بر شدّت‌عمل دارد، هر کدامی از یک گوشه‌ای فرار کردند و امام حسین را در صحنه تنها گذاشتند. حتّی برای اینکه کار خودشان را توجیه بکنند، آمدند خدمت حسین‌بن‌علی (علیه السّلام) و به آن بزرگوار اصرار میکردند که آقا! شما هم قیام نکنید و به جنگ با یزید نروید! این یک عبرت عجیبی است در تاریخ؛

«3»