برای ترویج کتابهایتان که شما12 گفتید خواننده پیدا کنیم، کار بسیار آسان است؛ یعنی از فرصتها میشود استفاده کرد. مثلاً فرض بفرمایید امروز قبل از آمدن شماها تقریباً یکی دو ساعت پیش پنج شش هزار بسیجی با من ملاقات داشتند؛ از این قبیل ملاقاتها زیاد هست با من، بسیجی است، سپاهی است، با من ملاقات دارد. بین اینها اگر یادآوری بشود و من یک اشاره بکنم، [کتاب] آماده باشد، در اختیارشان قرار بگیرد، میخرند؛ ناگهان شما میروید یک تیراژ مثلاً پنج هزارتایی، شش هزارتایی تأمین میشود. یا در همین دیدارهایی که سران سپاه و ارتش میروند و بنده توصیه کردهام، مثلاً فرض بفرمایید آقای رضائی13 یا فرمانده نیروی زمینی، میروند در منطقهی شیراز یا خراسان، یک عدّهی زیادی بسیجی آنجا هستند، شما آنجا [نام] یک کتاب، دو کتاب مشخّص را به زبان آن گوینده بیاورید؛ مثلاً فرض بفرمایید الان نزدیک فصل فلان عملیّات [است]، مثلاً کربلای یک است، چند مورد از این کتابهای خیلی خوب دربارهی همین کربلای یک، یا مثلاً والفجر پنج است، والفجر چهار است، کربلای چهار هرکدام از کتابهای شماها دربارهی بعضی از اینها است این آنجا اسم آورده بشود، کتاب توصیه بشود، بعد هم کتاب آماده باشد و بفروشند، چندین هزار کتاب فروش خواهد رفت؛ یعنی میتوانید از این طرق معمولی این کار را انجام دهید.