بیانات و مکتوبات سال 1371


اوّلین عبرتی که در قضیّه‌ی عاشورا ما را به خود متوجّه میکند، این است که ما ببینیم چه شد که پنجاه سال بعد از درگذشت پیغمبر، جامعه‌ی اسلامی به آن حدّی رسید که کسی مثل امام حسین ناچار شد برای نجات جامعه‌ی اسلامی یک چنین فداکاری‌ای بکند. خب، این فداکاری حسین بن علی (علیه السّلام) یک وقت بعد از هزار سال از صدر اسلام است، یک وقت در قلب کشورها و ملّتهای مخالف و معاند با اسلام است، این یک حرفی است امّا حسین‌بن‌علی در مرکز اسلام، در مدینه و مکّه، مرکز وحی نبوی، وضعیّتی ببیند که هرچه نگاه میکند، ببیند چاره‌ای جز فداکاری نیست؛ آن هم یک‌چنین فداکاری خونینِ باعظمتی. مگر چه وضعی بود که حسین‌بن‌علی (علیه السّلام) احساس کرد که اسلام فقط با فداکاری او زنده بشود وَالّا ازدست‌رفته است؟ عبرت اینجا است. یک نگاهی بکنیم ما. همان جامعه‌ی اسلامی که رهبر و پیغمبرش از همان مکّه و مدینه پرچمها را می‌بست، میداد دست مسلمانها، مثل ماجرای تبوک میرفتند تا اقصیٰ‌نقاط جزیرة‌العرب و در مرزهای شام، امپراتوری روم را تهدید میکردند و آنها در مقابلشان فرار میکردند و پیروزمندانه برمیگشتند. همان جامعه‌ی اسلامی‌ای که در مسجد او، در معبر او، صوت تلاوت قرآن بلند بود و مثل پیغمبری با آن لحن و آن نفَس، آیات خدا را بر مردم میخواند و مردم را موعظه میکرد و آنها را در جادّه‌ی هدایت باسرعت پیش میبرد؛ همین جامعه، همین کشور، همین شهرها کارشان به جایی برسد که آن‌قدر از اسلام دور بشوند که کسی مثل یزید بر آنها حکومت بکند! وضعی پیش بیاید که کسی مثل حسین‌بن‌علی (علیه السّلام) ببیند چاره‌ای ندارد جز این فداکاری عظیم که بی‌نظیر است این فداکاری در تاریخ؛ چه شد که به اینجا رسیدند؟ این، آن عبرت است. ما باید این را امروز مورد توجّه دقیق قرار بدهیم.

«5»