پس تبادل فرهنگی را ما میکنیم، تهاجم فرهنگی را دشمن میکند. تبادل فرهنگی را میکنیم تا کامل بشویم و کامل کنیم فرهنگ خودی را؛ تهاجم فرهنگی انجام میگیرد تا ریشهکن کند فرهنگ خودی را؛ تبادل فرهنگی از چیزهای خوب است، تهاجم فرهنگی از چیزهای بد است؛ تبادل فرهنگی در هنگام قوّت یک ملّت و در روزگار توانایی یک ملّت است [لذا] دست میزند به تبادل فرهنگی؛ تهاجم فرهنگی در روزگار ضعف یک ملّت است؛ لذا دیدید که استعمارگرها هرجا در آسیا و آفریقا و آمریکای لاتین وارد شدند، قبل از آنکه سیاستمدارها و سربازها و قزّاقهایشان وارد بشوند، میسیونهای3 مسیحیشان وارد شدند، هیئتهای تبشیری مسیحیشان وارد شدند؛ اوّل سرخپوستها و سیاهپوستها را مسیحی کردند، بعد طناب استعمار را به گردنشان انداختند؛ بعد هم از خانه و کاشانهشان آوارهشان کردند و پدرشان را درآوردند. در همین ایران ما، نگاه کنید تاریخ دوران اواخر قاجار را، ببینید چقدر کشیش از اروپا راه افتادند آمدند اینجا به قصد مسیحی کردن مردم؛ حالا آنها مثل دزد ناشی که به کاهدان میزند، نفهمیدند کجا بیایند مسیحیّت را ترویج کنند [لذا] خب، موفّق نشدند امّا قصد این است. نمیشود گفت که سرمایهدارها و کمپانیدارها و غارتگران بینالمللی معتقد به حضرت مسیحند؛ چه میشناسند مسیح کیست؟ در محیطهایی که یک فرهنگ ملّی مدافع از حیثیّت خود وجود دارد، کار اوّل این است که آن فرهنگ را از آنها بگیرند. مثل اینکه اگر یک عدّه سربازی به یک قلعهای که مستحکم است، حمله بکنند، کار اوّل این است که پای این قلعه آب بیندازند تا شاید این دیوارها بریزد؛ دیوارهای این قلعه را هر جور بتوانند سست کنند این اوّلین کار است یا قلعهگیان4 را خواب کنند. به قول سعدی در گلستان، در آن داستان دزدانی که رفتند گرفتندشان، میگوید اوّلین دشمنی که بر آنها تاخت «خواب» بود؛5 خواب اوّلین دشمنشان بود؛ چشمهایشان گرم شد، خوابشان برد. بعد از آنکه این دشمن خودی که خواب باشد از درون خودشان چشمهای آنها را بست و دستهای آنها را لمس6 کرد، دشمن آمد دستهای اینها را بست و برداشت برد؛ اینجور عمل میکنند در تهاجم فرهنگی.