بیانات و مکتوبات سال 1371


انقلاب اسلامی که آمد، مثل مشتی به سینه‌ی مهاجم خورد، او را عقب انداخت و تهاجم را متوقّف کرد. در آن دوران اوّل انقلاب، شما ناگهان دیدید که مردم ما در ظرف مدّت کوتاهی، تغییرات اساسی در خُلقیّات خودشان احساس کردند؛ گذشت بین مردم زیاد شد، آز و طمع کم شد، همکاری زیاد شد، گرایش به دین زیاد شد، اسراف کم شد، قناعت زیاد شد فرهنگ اسلامی اینها است جوان به فکر فعّالیّت و کار شد، دنبال تلاش شد، خیلی‌ها که به شهرنشینی عادت کرده بودند، به روستاها رفتند و گفتند بگذار کار کنیم، بگذار تولید کنیم، شِبه‌کارهایی که به‌صورت یک گیاه هرزه‌ای در زندگی اقتصادی مردم هست، کم شد؛ این یکی دو ساله‌ی اوّل. این مال همان زمانی است که تلاش روزبه‌روز دشمن برای پاشیدن این اثرات منفیِ اخلاقیّات منفی، متوقّف شده بود. یک گرایش به اسلام، یک توجّه به اسلام، مجدّداً آن فرهنگ اسلامی و اخلاق اسلامی و آداب اسلامی و خُلقیّات اسلامی که در خمیره‌ی مردم ما بود، ناگهان در اینها زنده شد؛ البتّه عمیق نبود. عمق، آن وقتی پیدا میکند که رویش چند سالی کار بشود؛ این فرصت پیش نیامد؛ آن تهاجم بتدریج از سر گرفته شده بود، بمرور از سر گرفته شد. در اواسط دوران جنگ، مجدّداً به‌وسیله‌ی ابزارهای تبلیغی، به‌وسیله‌ی گفتارهای غلط و کج‌اندیشانه شروع شد و آن ته‌نشین‌ها و رسوبهای ذهنی و روحی خود ما مردم هم مؤثّر بود امّا باز حرارت جنگ مانع بود تا [اینکه] جنگ تمام شد. از بعد از جنگ، این جبهه‌ی جدید به شکل جدّی مشغول کار شد. دشمن با یک محاسبه[ی جدید] فهمید که جمهوری اسلامی را با تهاجم نظامی نمیشود از بین برد محاسبه غلط از آب درآمده بود با محاصره‌ی اقتصادی هم نمیشود؛ خب بله، وقتی یک ملّتی را محاصره‌ی اقتصادی بکنند، اگر آن ملّت یک ملّت قانع، صبور، متّکی به نفْس، متوکّل علی‌اللّه باشد، مگر آن ملّت شکست خواهد خورد؟ هرگز شکست نمیخورد. این را هم ما همیشه در گذشته و در سربندهای7 تاریخی تجربه کرده‌ایم و هم ملّتهای دیگر تجربه کرده‌اند؛ مخصوص ما هم نیست؛ [لذا] دیدند با محاصره‌ی اقتصادی هم نمیشود. فهمیدند باید عقبه‌ی ما را بمباران کنند.

«7»