این تهاجم فرهنگی از کِی شروع شد؟ مشخّصاً از دوران رضاخان شروع شد. البتّه قبل از او مقدّمات فراهم شده بود، کارهای فراوانی شده بود، روشنفکرهای وابسته در داخل کشور ما کاشته شده بودند. من نمیدانم آیا جوانهای نسل ما و نسل انقلابی، تاریخچهی این ۱۵۰ سال ۲۰۰ سال را درست خواندهاند یا نه؟ من همهی دغدغهام این است که این جوان انقلابی امروز، نداند که ما بعد از چه دورانی، امروز در ایران مشغول یک چنین حرکت عظیمی هستیم یعنی ما ملّت ایران بخوانید تاریخچهی این ۱۵۰ سال ۲۰۰ سال اخیر را، از دوران اواسط قاجار به این طرف از دوران جنگهای ایران و روس به این طرف ببینید چه حوادثی در این کشور گذشته است. یکی از این حوادث، ایجاد جریان روشنفکریِ وابسته است. ما در ایران نمیشود بگوییم روشنفکر نداشتیم؛ همیشه در همهی عصرها و دورانها روشنفکرهایی بودهاند، مردمانی که جلوتر از زمان میدیدند و میاندیشیدند و حرکت میکردند امّا غربِ مسلّط به تکنولوژی و علم، آن روزی که خواست در ایران پایگاه تسلّط خودش را مستحکم بکند، از راه روشنفکری وارد شد؛ از میرزا ملکمخانها و امثال اینها تا تقیزادهها؛ این روشنفکری دوران قاجار است که بیمار متولّد شد. روشنفکری ایران، بیمار متولّد شد، متأسّفانه وابسته متولّد شد چند نفری هم که آدمهای سالم و خالصی بودند، گم شدند حالا بعضی وابسته به روسیهی آن روز، مثل میرزا فتحعلی آخوندزاده یا وابستهی به اروپا و غرب، مثل میرزا ملکمخان و امثال اینها؛ این کارها شده بود در داخل ایران لکن خیلی بُردی نداشت. آن که به نفع فرهنگ غربی آمد یعنی در حقیقت به نفع سلطهی غرب بر ایران، به نفع استعمار ایران بهوسیلهی انگلیس در آن روز و بزرگترین قدم را برداشت، رضاخان بود. خب، شما ببینید این کارها در وضع امروز چقدر رسوا است؛ یک پادشاهی بیاید یکباره لباس ملّی یک کشور را عوض کند؛ در هند شما تشریف ببرید، در اقصای عالم بروید، ملّتها لباسهای خودشان را دارند، احساس افتخار هم میکنند، احساس سرشکستگی هم نمیکنند. اینها آمدند یکدفعه لباس این ملّت را قدغن کردند؛ چرا؟ گفتند چون با این لباس نمیشود عالِم شد؛ عجب! بزرگترین دانشمندهای ما دانشمندهای ایرانی که امروز آثارشان هنوز در اروپا دارد تدریس میشود، با همین فرهنگ، در همین محیط پرورش یافتند؛ مگر لباس چه تأثیری دارد؟ این چه حرفی است؟ یک چنین منطق مسخرهای را مطرح کردند؛ لباس یک ملّت را عوض کردند، چادر زنها را برداشتند؛ گفتند با چادر نمیشود که یک زنی عالِم بشود، دانشمند بشود، در فعّالیّت اجتماعی شرکت کند. من سؤال میکنم، با برداشتن چادر در کشور ما چقدر زنها در فعّالیّت اجتماعی شرکت کردند؟ مگر فرصتی داده شد برای اینکه زنهای ما در دوران رضاخان و پسر رضاخان در فعّالیّتهای اجتماعی شرکت کنند؟ به مردها هم فرصت داده نمیشد، به زنها هم فرصت داده نمیشد. آن روزی که زنهای ایران وارد فعّالیّت اجتماعی شدند و کشور را با دو دست توانای خودشان از جا بلند کردند و مردهای این کشور را به دنبال خودشان به میدانهای مبارزه کشاندند، همان زنها چادر سرشان کردند و آمدند در میدانها. چادر چه تأثیری دارد، لباس چه تأثیری دارد در اینکه مانع بشود از فعّالیّت یک زن یا یک مرد؟ عمده این است که دل این مرد چگونه است، فکرش چگونه است، ایمانش چقدر است، روحیهاش چگونه است، چه انگیزهای در او گذاشته شده است برای فعّالیّت اجتماعی یا علمی؛ اینها [اصل] است. بیتوجّه به اینها، این مرد قلدرِ نادانِ بیسواد، آمد در اختیار دشمن قرار گرفت، ناگهان با قلدری لباس این کشور را عوض کرد، بسیاری از سنّتها را عوض کرد، دین را ممنوع کرد؛ از این کارهایی که همه شنیدید در دوران پهلویها انجام گرفته و شد چهرهی محبوب غرب؛ یعنی استعمارگرها نه آحاد مردم غرب؛ افکار عمومی غرب که بیاطّلاعند از همهی این حرفها همان سیاستمدارها و مانند اینها. از آنجا تهاجم شروع شد. و این تهاجم شکلهای گوناگونی پیدا کرد؛ در دوران جدید پهلوی، یعنی در دوران بیست سی سال آخر حکومت پهلویها، این تهاجم شکلهای خطرناکتری پیدا کرد که حالا مجالش نیست که من اینها را عرض بکنم.