دنبالهی آیه این است: فَلا تَجعَلوا لِلّهِ اَندادًا؛ پس برای خدا رقیبان و شریکان مگیرید. «نِد» که جمعش میشود «اَنداد» به فارسی یعنی اَنباز، هماورد، رقیب، شریک و از این قبیل. برای خدا در عبودیّت، همسان و انباز و همانندی اتّخاذ نکنید؛ خودتان را اسیر عبودیّت غیر خدا نکنید. وَ اَنتُم تَعلَمون؛ در حالی که شما میدانید. خب، این جملات آخر، همان چیزهایی است که من اندکی امروز باید آنها را شرح بدهم؛ از این دو آیه خارج میشویم، وارد آیهی بعد میشویم. مقصود از این دو آیهای که امروز تلاوت شد و قبلاً هم مقدار زیادی شرح آنها داده شده، این است که انسان به طور منحصر بندهی خدا باشد. عبودیّت انحصاری خدا که عبارت دیگری است از توحید عملی، مورد توجّه این دو آیه است. خب، پس فقط اثبات صانع نیست در این دو آیه؛ این جور نیست که خداوند با بیانی که در این دو آیه کرده است، بخواهد فقط اثبات کند که این جهان آفرینندهای و مدبّری و ربّی دارد؛ فقط این نیست؛ البتّه این هم از آن درمیآید با همان بیانی که من در هفتهی قبلی که جلسه داشتیم بیان کردم3 که وقتی انسان این پدیدههای منظّم آفرینش را میبیند، فطرت انسانی متنبّه میشود به وجود صانع، که مثال زدم برایتان و تکرار نمیکنم؛ این البتّه هست؛ یعنی شما وقتی که با فطرت پاک و بی غلّ و غش و بدون پیشداوریهای نادرست به طور کلّی بدون پیشداوری مواجه بشوید با پدیدههای گوناگون عالم خلقت، از درون فطرت یک ندائی به شما میگوید که یک دست قوی و یک طرح ازپیشساختهای وجود دارد؛ یک قدرت کاملهای بر همهی این پدیدهها حکمفرما است؛ بشر قادر نیست که این را انکار بکند. اصلاً ممکن نیست؛ فطرت بشر به انسان اجازه نمیدهد که یک چیز واضح اینچنینی را انکار کند. همان طور که در بیانات عرفا و فلاسفه و تشبیه به نور آفتاب و اینکه کسی که آفتاب را میبیند و میگوید که این آفتاب است، این درحقیقت شهادت به سلامت خودش دارد [میدهد] و میگوید که: «دو چشمم روشن و نامُرمَد است»؛4 وقتی که میگوید آفتاب هست، یعنی در واقع دارد میگوید من دارم میبینم؛ وَالّا وجود آفتاب احتیاج به شهادت ما ندارد. ما اگر سالم باشیم، آفتاب را میبینیم؛ همین طور اگر فطرت انسان سالم باشد که البتّه در اکثر قریب به اتّفاق انسانها فطرت سالم است؛ افراد خیلی استثنائیاند که فطرتشان ناسالم باشد شهادت میدهند این نظمی که در این عالم هست، این پدیدههای گوناگونی که در عالم خلقت هست، حکایت میکند از وجود یک علم و قدرتی که پدیدآورندهی این نظم است مثل همان مثالی که برایتان زدم که تکرار نمیکنم پس اصل اثبات صانع البتّه از این دو آیه استفاده میشود، منتها مقصود در این دو آیه فقط این نیست که ثابت کند که این عالم صانعی دارد، این دو آیه شاید بشود گفت در این مقام نیست؛ آنچه در این دو آیه مورد توجّه و مورد تأکید است، یک چیزی است بعد از اینکه ما قبول کردیم که عالم صانعی دارد، و آن چیست؟ اینکه حالا که ما برای عالم، برای انسان صانعی و آفرینندهای فرض کردیم و قائلیم و این تدبیر جهان را منتسب به او میدانیم آفرینش زمین، هموار شدن زمین، آمادهی زندگی شدن زمین، برافراشتن آسمانهای با این عظمت با شرحی که دربارهی آسمان در آن جلسه برایتان دادم، ایجاد حیات، ایجاد آب و وسیلهی زندگی و ارتزاق وقتی این را قبول کردیم، لازمهاش این است که اطاعت ما، آن اطاعتی که به معنای عبودیّت است، اطاعت مطلق، در همهی زندگیمان بایستی منحصر باشد به این خدا و شریکی برای او دیگر نداشته باشیم. حالا آن شریک چیست؟ آن را بعد خواهم گفت. این لازمهاش است؛ آنچه در این آیات مورد توجّه است، این است.