بیانات و مکتوبات سال 1371


یک جور [دیگر] آن چیزی است که در بعضی از ادیان هست، یعنی چیزی را برای خدا به عنوان شریک فرض میکنند، اگرچه که خود او موجودی است؛ خود او معترف به عبودیّت خدا است؛ مثل آنچه در مسیحیّت است. در مسیحیّت برای خدا دو شریک به وجود می‌آورند: «اَب و ابن و روح‌القدس»، اقانیم ثلاثه‌ی مسیحیّت؛ سه عنصر تشکیل‌دهنده‌ی آن شورای عالی الوهیّت. الوهیّت یک شورای عالی دارد متشکّل از سه عضو برجسته که یکی از این سه عضو، خدای پدر است، یکی از آن سه عضو خدای پسر است که او عبارت است از عیسیٰ، یکی از آن سه عضو هم روح‌القدس است حالا از کجا این را در آورده‌اند، ناشی از چه اشتباهی در فهم است، کدام دستهایی مسیحیّت را آلوده‌ی به این خرافات کرده، بحثهای دیگری است حالا آن روح‌القدسی که اینها میگویند شریک خدا است، البتّه هست، وجود دارد امّا آن روح‌القدس خودش بنده‌ی خدا است، خودش را هم بنده‌ی خدا میداند. روح‌القدس همان جبرئیل امین است؛ بنده‌ی خدا است، خودش را بنده‌ی خدا میداند؛ واسطه‌ی وحی الهی است به همه‌ی پیغمبران، به پیغمبر ما، به حضرت عیسیٰ، به حضرت موسیٰ. البتّه روح‌القدس سنگ نیست؛ روح‌القدس یک قدرت عظیمی است، جبرئیل یک قدرت عظیمی است امّا خود این جبرئیل مدّعی الوهیّت نیست؛ خود او معترف به عبودیّت پروردگار عالم است؛ مدّعی الوهیّت و ربوبیّت نیست. یا آن شریک سوّمی که حضرت عیسیٰ است، خودش را یک بنده‌ی متواضع خدا میدانست؛ او دعوت میکرد مردم را به عبادت خدا؛ این پیغمبر بزرگوار که در انجیل و در کتاب عهد جدید هم که دست مسیحی‌ها است چیزهایی از او نقل شده، در طول حیاتش هرگز ادّعای خدایی نکرده این در اناجیل هم منعکس نیست؛ نه اینکه ما بگوییم هرگز عیسیٰ نگفته من خدایم؛ خودش را بنده‌ی خدا دانسته، خودش را یک پادوِ دستگاه الوهیّت دانسته، رسول دانسته خودش را. قرآن کریم نقل میکند خطاب الهی را به حضرت عیسیٰ که خدای متعال به عیسیٰ فرمود: ءَاَنتَ قُلتَ لِلنّ‌اسِ اتَّخِذونی وَ اُمِّیَ اِلهَینِ مِن دونِ اللّه؛ خدای متعال از حضرت عیسیٰ سؤال میکند که تو گفتی به مردم که من را به خدایی انتخاب کنید؟ البتّه خدا میداند که حضرت عیسیٰ چنین چیزی نگفته؛ این سؤال و جواب برای عبرت‌گیری مخاطبین قرآن است، برای اینکه حقیقت را آنها بفهمند؛ شیوه‌ای است در بیان. حضرت عیسیٰ در جواب میگوید که: سُبحانَکَ ما یَکونُ لی اَن اَقولَ ما لَیسَ لی بِحَقّ؛ تو پاک و منزّهی پروردگار من! چگونه ممکن است من سخن ناحقّی را به بندگان تو بیان کنم. ما قُلتُ لَهُم اِلّا ما اَمَرتَنی بِه؛7 آنچه را تو امر کردی، آنچه را تو وحی کردی، آنچه را تو مرا مأمور آن کردی، من به بندگان تو گفتم. من هرگز نگفتم به بندگان تو که من را به خدایی قبول بکنند. حضرت عیسیٰ بنده‌ی خدا است مثل بقیّه‌ی بندگان، منتها بنده‌ای است با ویژگی‌هایی، که حالا خود این هم یک بحثی است که الان وقتش نیست که ما بگوییم آن وسیله و مایه‌ای که عیسیٰ را به آن اوج انسانیّت میرساند، یا پیغمبر ما را، یا هر پیغمبری را، یا هر بنده‌ی صالحی را بندگان برگزیده را که خدای متعال اینها را از اوّل، پاک و مطهّر آفریده چیست و این اوج وجود انسانی اینها ناشی از چیست؛ آیا صد درصد ناشی از موهبت الهی است یا ناشی از تلاش خود آنها است یا چیزی است میان این دو که حالا این البتّه یک بحث مستقلّی است که یک وقتی [اگر] مناسبتی باشد عرض خواهم کرد ان‌شاءاللّه به هر حال این بشر یک بشر برجسته‌ای است، برگزیده‌ای است؛ خودْ با عروج در نردبان و پلّکان عبودیّت الهی به اینجا رسیده؛ این کجا میگوید که من را عبادت کنید؟ او بیزار است از کسانی که او را عبادت بکنند. خب این هم یک جور از انداداللّه هستند در عبادت که خود آنها انسانهای برجسته‌ای هستند؛ مثل سنگ و چوب و بت و مانند اینها نیستند ولیکن خودشان معتقد نیستند به اینکه باید کسی نسبت به آنها عبودیّت بکند و بندگی آنها را بکند؛ این هم یک جور انداداللّه است که در این آیه و آیات دیگر نفی میشود.

«11»