نبادا کسی خیال کند که اینها از اسلامی که یک حکومت بالفعل اسلامیِ به قول آنها بنیادگرا باشد میترسند؛ نه، معلوم است که در آنجا حکومت بنیادگرا به وجود نمیآید. من دیدهام آن مردم را. بنده در این شهر سارایوو پیاده در خیابانها حرکت کردهام.3 همین مردم بیچارهای که حالا دارند کشته میشوند زنها، مردها شنیده بودند که از جمهوری اسلامی کسی آمده، اطراف این خیابانها اجتماع و ازدحام جمعیّت بود که ما را تماشا کنند و ببینند. بنده رفتم کتابخانهی "غازی" را که یکی از کتابخانههای قدیمی است و هزاران جلد کتاب خطّی فارسی و عربی در آن کتابخانه است و از یادگارها و مواریث اسلامی است که بعضی از نُسخ، نُسخ نفیسی هم بود، دیدم و یک ساعتی در آن کتابخانه گردش کردم که حالا شنیدم همان کتابخانه آتش گرفته، با بمب زدند نابود کردند آنها را آن مدرسهی قدیمی آنجا را، مسجد قدیمی آنجا را ما رفتیم از نزدیک دیدیم و بعد هم پیاده در خیابانها حرکت کردیم با آن گروهی که با ما بودند. این جمعیّت هم تظاهرات و اظهار علاقه [میکردند]. زنها بیحجاب، ظواهر اسلامی از لحاظ پوشاک و رفتار، صفر امّا عشق اسلامی، احساس مسلمان بودن در دلها، مالامال. رفتیم به مسجدشان وارد شدیم، چند نفر از این خانمهای مسلمان ما، از همین خانمهای حزباللّهی که در هیئت ما بودند، با چادر و آن وضعیّت و آن زیّ4 وارد مسجد شدند؛ این زنهای مسلمانی که آمده بودند برای نماز در آن مسجد، این خانمها را محاصره کرده بودند، آنها را میبوسیدند، به آنها دست میمالیدند. این احساسات اسلامیِ این مردم است. ظواهر اسلامی هم هیچ چیز نیست جز همین نماز؛ یک نمازی فقط آنجا است. بله، احساس به مسلمان بودن، آنجا فراوان؛ عشق به امّت اسلامی، احساس هویّت اسلامی، بسیار عالی، در حدّ اعلیٰ.