دوّم؛ زمان. یک بار دیگر هم شاید در خطبهی نماز جمعهی تهران، یک وقتی این را عرض کردم که خطبهها را هرچه بتوانیم کوتاهتر کنیم بهتر است؛ البتّه در حدّ لازم. مثلاً فرض بفرمایید، اگر چنانچه خطبهها از حدود بیست دقیقهی به اذان ظهر شروع بشود تا بیست دقیقهی بعد از اذان چهل دقیقه فکر میکنم خیلی خوب باشد، کافی هم هست؛ در چهل دقیقه هم خیلی چیزها میشود گفت. ما آن وقتیکه مطالعه کردهایم و حرف آماده و دستهبندیشده داریم، راحتتر و زودتر مطلب را تمام میکنیم. آن وقتیکه طول میدهیم، خیلی از اوقات ناشی از این است که مطلب در ذهنمان منظّم و مرتّب نیست؛ خب، مرتّب و منظّم کنیم. طول خطبهها را به حساب اینکه مطلب زیاد است، نگذاریم. البتّه در دوران جنگ، وضع جداگانه بود. دوران جنگ، گاهی آنقدر مطلب سیاسی برای خطبههای دوّم بود که خطبه واقعاً بیش از اندازهی لازم [بود] که در تهران خطبههای خود بنده گاهی بیش از اندازه [بود] و انسان شبههی شرعی میکرد در وقت نماز جمعه. البتّه آن وضع استثنائی بود. البتّه در آن موارد هم کار غلطی بود. ما بنا نیست که کاری را که خودمان انجام دادیم آن را تصحیح کنیم و تخطئه را متوجّه به دیگران بکنیم؛ نه، خطبه باید کوتاه باشد؛ برای اینکه مردم احساس نکنند که با آمدورفت نماز جمعه، یک روز جمعهشان تحتالشّعاع قرار گرفت و همهی آن صرف نماز جمعه شد؛ نه، مردم بتوانند بیایند، خطبه را گوش کنند، نماز را شرکت بکنند، بعد هم بروند به کارهای جمعه و قبل از ظهر و بعد از ظهرشان برسند. زمان را رعایت بفرمایید.