اینجا اینجور نیست که حکومت به دست یک مجموعهای باشد، آنها منقطع از مردم، برای خودشان بِبُرند و بدوزند و فرمانروایی کنند؛ نه، اینجا حکومت با مردم یکی است؛ روحانیّت در دل مردم جا داشته، الان هم همانجور است. دین در اینجا حاکم است و دین بر اعماق دلها حکومت میکند؛ مردم از روی اعتقاد دینی حرکت میکنند، اکثریّت قاطع مردم یا اکثریّت نزدیک به همهی مردم متدیّنند. ممکن است یک وقتی از یک مسئولی، جزئی، بالایی، پایینی، یک گروهی از مردم گلهای داشته باشند امّا نظام را از اعماق دل دوست میدارند، اسلام را با همهی وجود دوست میدارند؛ البتّه تا وقتی نظام، تابع اسلام باشد. این را هم بدانند همهی مسئولین؛ تا وقتی ما در خدمت اسلامیم، مردم ما را دوست میدارند؛ اگر خدای نکرده یک روزی پیش بیاید که نظام نسبت به اسلام، بیتفاوتی احساس بکند یا بیتفاوت عمل بکند: فلان حکم اسلامی شد شد، نشد نشد؛ فلان حرکت و اخلاق اسلامی شد شد، نشد نشد؛ رفتارها خدای نکرده برخلاف [جهت] اسلامی بشود که البتّه چنین چیزی انشاءاللّه هرگز پیش نخواهد آمد اگر چنین وضعی پیش بیاید، این پشتیبانیها نخواهد بود. مردم چون اسلام را حاکم میبینند و میفهمند که حرکت، حرکت مرضیِّ الهی است، در خدمت این نظام هستند. به هر حال، یک چنین نظامی که مؤیّد به تأییدات عواطف و احساسات و افکار مردم است، یک مشکلهی بزرگی است برای دشمن، لذا همهی نیرویشان را صرف میکنند و هر کاری بتوانند میکنند.