خب، حالا شما خودتان را فرض کنید یک جوانی در معادل سنین جوانیِ امام (رضوان اللّه علیه)؛ در بین طلّاب ما، فضلای ما، جوانهای ما، درسخوانهای ما، استعدادهایی که اگر همّت بکنند، درس بخوانند، خودسازی کنند، خود را رها نکنند، دامن پاک، دل پاک، عمل پاک، چشم پاک، دست پاک برای خودشان تأمین کنند، مثل امام یا در همان حدود خواهند شد. شما فکر میکنید کم باشد؟ البتّه در عمل، کم به دست خواهد آمد؛ نه از باب اینکه استعداد نیست، از باب اینکه ماها همّت نمیکنیم که خودمان را بسازیم تا آنجور انسان برجستهای بشویم. خب، این چیزها گذشت لازم دارد؛ گذشت از راحتی، گذشت از شهوات، گذشت از وسوسههای گوناگون، آشنا کردن دل با انوار و الطاف الهی، مستعد کردن دل برای افاضهی انوار الهی. امام بلاشک مشمول هدایت خدا بود و خدا او را هدایت میکرد. خود ایشان هم این معنا را ملتفت بودند و بنده از خود ایشان شنیدم که میفرمودند از اوّل انقلاب، انسان احساس میکند که گویا یک دست غیبی یا یک دست هدایتی است که دارد ما را پیش میبرد. این همان هدایت الهی است؛ این همان حکمتی است که «یقذِفُهُ اللّهُ فی قَلبِ مَن یشاء»؛3 آن نوری است که خدا در دل هر کس که بخواهد، میاندازد. اینکه این چیزها با چه به دست میآید این چیزها که استعداد مادرزادی ندارد؛ تلاش دارد، مجاهدت دارد یک بخش قضیّه است؛ یک بخش قضیّه [هم] هشیاری است. ما باید بدانیم امروز وظیفهی ما چیست؛ با چه دنیایی طرفیم. شما نگویید من یک مسجد کوچک را اداره میکنم؛ امروز هر روحانیای که ولو با یک نفر طرف باشد و یک مخاطب داشته باشد، باید مسائل اسلامی را با توجّه به اوضاع عالم، با تلقّی درست از مسائل اسلامی به آن یک نفر بگوید؛ چون آن یک نفر هم جزو این جامعهی انقلابی و مبارز است. اینجور نیست که ما فرض کنیم آن روحانیای که با تودههای مردم، با میلیونها [نفر] روبهرو است، بایستی افکار روشن اسلامی و مسائل صحیح سیاسی و مفاهیم دنیای روز و مانند اینها را بداند و به این میلیونها [نفر] بگوید. [امّا] آن کسی که با چهار نفر آدم روبهرو است یا امام جمعهی یک شهر کوچکی است یا روحانی در یک مسجدی است، لازم نیست این چیزها را بداند؛ نه آقا، اینجور نیست.