بیانات سال 1371


من نگاه کردم بین دو نفر از علمای معاصرِ هم در زمان فتحعلی‌شاه، یک مقایسه‌ای در ذهن من آمد. یکی از این دو بزرگوار، یک عالمِ ملّای قویِ فقیهِ نام‌آورِ بزرگی است که از لحاظ علمی و از لحاظ تقوایی، حرف در او نیست و هیچ‌کس درباره‌ی او حرفی ندارد. این بزرگوار در کتاب خودش، اوّلِ کتاب با تعریف فتحعلی‌شاه شروع میکند؛ در اواسط کتاب در مناسبت‌های مختلف اسم فتحعلی‌شاه را می‌آورد؛ یک جا هم در کتاب جهاد، وکالت میدهد به فتحعلی‌شاه؛ مثل اینکه ما میگوییم که [فلان] آقا در فلان شهر از طرف ما نماینده هستند که وجوهات را بگیرند و مانند این کارها را. ایشان در کتاب فقهی‌شان، فتحعلی‌شاه را نماینده‌ی خودش معرّفی میکند که «چون این سلطان شریفِ کذا و کذا دارد حالا با روسها میجنگد، پس ایشان را من وکیل کردم از طرف خودم و بر همه‌ی مردم واجب است که از او اطاعت کنند.». خب، حالا من و شما که امروز داریم نگاه میکنیم به تاریخ، میفهمیم فتحعلی‌شاه چه موجود پلیدی بوده، چه انسان نجسی بوده؛ آن زندگی شخصی‌اش، آن شهوت‌رانی‌هایش، آن قساوت قلبش، آن بی‌عرضگی‌اش، آن از دست دادن هفده شهر قفقاز در زمان خودش، آن عهدنامه‌ی ننگین ترکمانچای5 در زمان او این آقای فتحعلی‌شاه است این عالِم بزرگ که عرض کردم در علم و تقوای او احدی حرف ندارد و بزرگان ما در مقابل اسم او خاضعند و کتاب او از معروف‌ترین کتب فقهی ۱۵۰ سال، ۲۰۰ سال اخیر است، برای خاطر اینکه اوضاع و احوال را نمیدانسته، توجّه نداشته به حقیقت حال؛ اَلعالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهجُمُ عَلَیهِ اللَّوابِس؛6 ایشان عالِم به زمان نبوده.

«12»