ناصرالدّین شاه قاجار از اسم قانون بدش میآمد، از اینکه کسی برود به خارج و بیاید بدش میآمد، از اینکه معلومات خارجی را یاد بگیرند بدش میآمد؛ یک چهار صباح یک کارهایی انجام دادند روی هوس [امّا] بعد که دیدند ممکن است یک وقتی به آنها صدمه بخورد، جلویش ایستادند؛ ما را از معلومات دور نگه داشتند. آنها یک جور، خاندان پهلوی، بدتر از آنها، منتها یک جور دیگر؛ بدتر؛ مردم را سرگرم کردند به شهوات؛ بخشهای فاسد فرهنگ فرنگی را مسلّط کردند تا آن بخش خوبش و قسمت قابل استفادهاش هم که به هر حال وارد کشور شده بود و میشد، نتواند کارساز باشد. خب، رفتیم دانش را از اروپاییها یاد گرفتیم و برگشتیم، وقتی شدیم یک آدم شهوتران، یک آدم بیوجدان، یک آدم بیاراده، یک آدم بیدین، این علم چه فایدهای به حال مردممان خواهد داشت؟ کمااینکه دیدیم آن کسانی که علم هم تحصیل کردند و برگشتند خارجرفتهها به حال کشورشان نافع نشدند، کاری نکردند برای این مملکت و مملکت همینجور ماند. این سیّئهی آنها است؛ سیّئهی این سلاطینی که حدّاقل در این دو قرن اخیر حالا قبلش را نمیدانیم هیچ چیز نمیفهمیدند، هیچ چیز سرشان نمیشد جز منافع خودشان. از زمان محمّدشاه و فتحعلیشاه و ناصرالدّینشاه بگیرید تا زمان محمّدرضا و پدرش؛ این دو جنایتکار بزرگ.