بیانات و مکتوبات سال 1371


خب، من آنچه در مجموع فهمیدم [این است که] اگر کسی بخواهد درست عمل کند، باید اوّلاً به تکلیف شرعی و تعهّد شرعی پابند باشد؛ احساس کند که دارد وظیفه‌ی شرعی انجام میدهد. گاهی انسان خسته است، کار هم هست، کسی هم شاهد و ناظر نیست، میگوید حالا چه لزومی دارد که این کار را تا آخرش انجام بدهیم، یا این دقّت را در این کار بکنیم؟ این، وسوسه‌ی نفْسانی است. اگر کسی معتقد به دین و خدا نباشد، وقتی دید شاهد و ناظری نیست، دقّت کار را کم میکند، اتقان کار را کم میکند، یا کار را نیمه‌کاره میگذارد امّا وقتی‌که به یاد انسان آمد که بله، مردم نیستند امّا کرام‌الکاتبین هستند و خدای متعال بالاتر از کرام‌الکاتبین ناظر و شاهد ما است و از ما سؤال میکند، اینجا یک کنترل و مراقبت مضاعفی در کار انسان به وجود می‌آید. ما باید این روحیه را داشته باشیم، باید دین و خدا و تکلیف شرعی و تعبّد برای ما در درجه‌ی اوّل باشد. حتّی اگر جایی دیدیم که این کار را اگر بکنیم خدا راضی است، عدّه‌ای ناراضی‌اند ولو عدّه‌ای از مردم، اگر نکنیم خدا ناراضی است امّا آنها راضی‌اند، اینجا انتخاب کنیم طرف رضایت خدا را، ولو با عدم رضایت مردم. ما به رضایت مردم خیلی اهمّیّت میدهیم امّا آن وقتی که در مقابل آن، رضایت الهی نباشد؛ باید ملاک این باشد. ما باید برای مردم خدمت و تلاش بکنیم چون خدا میخواهد، چون خدا میگوید، چون خدا می‌پسندد. اینکه دل شما برای یک خانواده‌ی محروم، یک بچّه‌ی یتیم، یک روستای دورمانده، یک پرونده‌ی عقب‌افتاده، یک قضاوت ناقص، یک ظلم که کسی به کسی دیگر کرده است میسوزد، چیزی است که خدا را خوش می‌آید؛ خدا این را دوست میدارد. اینکه شما تکلیفتان را و وظیفه‌ی اداری و دولتی را لازم بشمرید و آن را با وسواس عمل بکنید، چیزی است که خدا را خوش می‌آید. این، شرط اوّل؛ یعنی دین‌داری، تعبّد، متوجّه بودن به نظارت دائمی پروردگار عالم.

«4»