حالا اگر از باب نمونه بخواهیم اسم بیاوریم، شما ببینید در همین کشورهای اسلامی ما مثلاً در الجزایر انتخاباتی اتّفاق افتاد، جناحی پیروز شد، بعد با اشاره و پشتیبانی قدرتهای استکباری، وضع بکلّی عوض شد؛ یعنی آنچه ملّت خواسته بود، بکلّی بعکس شد. یا در همین منطقهی خونبار بوسنی و هرزگوین، ملّتها دم از استقلال زدند، همهی آنها مورد قبول واقع شد؛ وقتی نوبت به ملّت مسلمان بوسنی و هرزگوین رسید که اکثریّت این کشور مسلمانند و حکومت خودشان را انتخاب کردند، نوبت رسید به فاجعهآفرینی و کشتار، با سکوت تبلیغاتی دنیا، بعد هم با تبلیغات کمرنگ و بیمعنی و رها کردن متجاوز و جنایتکار.2 این، آن وضعیّتی است که بر دنیا حاکم است. یعنی یک طرف، فشارِ یک عدّه قدرتمندی که اگر در صد مسئله هم با هم اختلاف دارند، در تقسیم دنیا به مناطق نفوذ و فشار آوردن بر اکثریّت مردم عالم، دستِ یکی هستند و با هم اختلافی ندارند؛ اگر در تقسیم منابع غارتزدهی جهان سوّم یا کشورهای فقیر با هم درگیری دارند که دارند امّا در اصل غارت منابع و فشار بر روی دولتهایی که مقاومت کنند، با هم هیچ اختلافی ندارند، یک طرف اینهایند که اقلّیّتند هم از لحاظ تعداد دولتها، هم از لحاظ آحاد مردم یک طرف هم، اکثریّتِ دولتهای عالم و ملّتهای عالم که محکومند از آنها پیروی کنند. البتّه ملّتها مستضعفند، ناچارند، امکاناتی ندارند؛ خیلی از دولتمردها هم برای مطامع خودشان، برای چهار روز در رأس قدرت ماندن خودشان، تسلیم میشوند.