من سُرور را در نماز میبینم آقای شیشهگران! حقیقتاً این را که میگویم، احساس من است. گاهی اوقات انسان غمگین است از یک حادثهای، از یک خبری، از یک پیشامدی، از یک ناتوانیای در یک صحنهای یا یک میدانی؛ به یک چیزی انسان میخواهد پناه ببرد که این غم را بزداید. خب، گاهی انسان به تفریح، به دوستی، به رفاقت، به بگو بخند، پناه میبرد، کسانی میتوانند، کسانی هم گیرشان نمیآید و نمیتوانند؛ امّا آن چیزی که همواره در یک چنین حالاتی من به تجربه دریافتم به انسان مسرّت میبخشد، نماز است؛ یعنی انسان وقتی به طرف نماز میرود، دلش باز میشود و آن مسرّت معنوی برای انسان به وجود میآید. چرا؟ چون نماز، آنجایی است که انسان دارد با خدا بدون هیچگونه واسطهای، بدون هیچ پردهای حرف میزند؛ این مسرّت حقیقی است؛ از این مسرّت نباید غافل شد. من یک وقتی این را در کشکول شیخ بهایی یا به نظرم میآید در خزائن نراقی اوّلبار دیدم؛ پیغمبر وقتی نزدیک وقت اذان میشد، خطاب به بلال که مؤذّن بود، میگفت: اَبرِد اَبرِد یا بلال!25 بعد خود آن بزرگ حالا شیخ بهایی است یا مرحوم نراقی که به نظرم در کتاب خزائن نراقی دیدم در ذیلش میگوید که این «اَبرِد» دو معنا ممکن است داشته باشد؛ ممکن است از معنای بَرید باشد؛ بَرید یعنی سرعت؛ «اَبرِد» یعنی سرعت کن، زودباش، زودباش، مثل کسی که سراسیمه و مستعجِل است و [میگوید] زودتر اذان را بگو؛ ممکن است از این باشد، ممکن هم است از «بَرْد» باشد، یعنی خنکا. «اَبرِد» یعنی به من آرامش ببخش، خنک کن، آن خنکای وصل الهی را به من بده. نماز یکچنین حالتی دارد.