بیانات و مکتوبات سال 1371


یک نکته‌ی بسیار مهم، این است که ببینید آقایان! مقصود ما از کار تفریح اصلاً چیست؛ شماها انسانهای برگزیده‌ای هستید، شما آنجا ننشسته‌اید که مردم را فقط بخندانید. فقط که خنده نیست؛ مقصود این است که این خنده، یک آرامشی به روح بدهد، یک آسایشی ببخشد. همان‌طور که قبلاً گفتیم، مثل این کارخانه‌ی عظیمی که از فولاد درست شده و دارد یک میلیون قطعه فولاد به کمک یکدیگر همین‌طور حرکت میکند؛ خب این سایش دارد، از بین رفتن دارد؛ یک روغن لطیفِ خوش‌رنگِ نرمِ خوشبویی را میریزند اینجا و تمام این سایشها از بین میرود و کار تندتر، روان‌تر، بهتر، انجام میگیرد؛ تفریح، یک چنین نقشی دارد؛ باید به حرکت کلّی جامعه کمک کند. باید شما با این تفریح امید ببخشید. اگر چنانچه مجموعه‌ی کار شما از اوّل تا آخر وقتی که روی همدیگر گذاشتیم، نومیدکننده باشد، از ارزش ساقط خواهد شد؛ یعنی همه‌ی آنچه در داخل آن بوده، میشود هیچ؛ این مثل آن است که شما با بهترین ابزارهای نقّاشی، یک نقّاشی بد بکشید. ما بایستی کاری کنیم که در دل مردم نور امید بدرخشد؛ انتقاد و طنز و اینها همه‌اش تا این حد خوب است و شما میتوانید کار را هدایت کنید به این شکل؛ باید امید ایجاد بشود و باید نور امید در دلها بدرخشد. یعنی روز جمعه [کسی] که نشست پای صحبت شما و برنامه‌ی شما، وقتی بلند شد، خسته، ناامید، کسل حالا خنده‌ای هم کرده امّا بعد نگاه میکند می‌بیند که خب آخرش چه؟ بعدش چه؟ ما اگر در گِل‌ولای حرکت میکنیم، اگر در زمین سنگلاخ حرکت میکنیم، اگر در تاریکی حتّی حرکت میکنیم، باید آن نقطه‌ی روشن و جاپای خشک و قوی و قابل تحرّک و حرکت تند را در مقابل چشممان داشته باشیم تا بتوانیم این حرکت در گِل‌ولای را با آسانی انجام بدهیم؛ که بدون امید نمیشود، باید با امید حرکت کرد؛ مواظب این امید باشید.

«17»