جوانهای همسنوسال شما در دفاع مقدّس همّت کردند و کشور را نجات دادند؛ به معنای واقعی کلمه کشور را نجات دادند؛ بچههای همسنّ شماها بودند. آن روز هم خیلیها میگفتند نمیشود؛ بنده خب وسط میدان بودم یعنی نه در میدان جنگ، در وسط میدان کارهای نظامی و تصمیمگیریهای نظامی و مانند اینها، حضور داشتیم، میدیدیم؛ بعضیها میگفتند: «آقا! فایدهای ندارد، نمیشود، امکان ندارد، کاری نمیشود کرد»؛ یعنی اجازه بدهیم نیروهای صدّام که تا ده کیلومتری اهواز آمدند، همان جا بمانند، کاری نمیشود کرد؛ آن روز هم بودند کسانی که این جوری میگفتند. همین جوانهای مثل شما آمدند وسط میدان و کاری کردند که همهی دنیا را متحیّر کرد. اینجا بعد از آنکه خرّمشهر فتح شده بود، یک هیئتی از رؤسای چندین کشور اسلامی، در رأسشان هم آن آقای سکوتوره بود که رئیسجمهور گینه بود ــ یک جمعی بودند، هفت هشت نفر از رؤسای کشورهای اسلامی ــ که میآمدند برای میانجیگری؛ بعد از فتح خرّمشهر اینها اینجا آمدند. یک بار یا دو بار قبل از آن آمده بودند، بنده هم رئیسجمهور بودم و با اینها ملاقات میکردم. این دفعه که آمدند، سکوتوره گفت این دفعه که ما آمدیم وضع ایران با وضع گذشته متفاوت است. چرا؟ چون خرّمشهر فتح شده بود، خرّمشهر بازپس گرفته شده بود. یعنی این جوری است؛ تأثیر پیشرفتها در دنیا این جوری است. همین جوانهای همسنّ شما بودند که توانستند این کار را انجام بدهند؛ شما هم میتوانید.