با پول کلانی جنگنده را از آمریکا میخریدند، افسر فنّی نیروی هوایی یا همافر نیروی هواییِ آن روز که مخصوص کار فنّی بود، حق نداشت بسیاری از قطعههای هواپیما را باز کند و نگاه کند و بشناسند؛ حق نداشت؛ برای اینکه سر در نیاورند که اینجا چه خبر است. پول دادهاند خریدهاند، مال خودشان است، پول ملّت است امّا این افسر حق نداشت [آن را نگاه کند]. این را بارها من گفتهام که باید قطعه را داخل هواپیما میگذاشتند میبردند آمریکا، هر کار میخواستند میکردند، یک قطعه در عوضش میآوردند و باز پول کلان و بیحسابی در مقابل آن میگرفتند؛ تسلّطشان اینجوری بود. آن روز ارتش اینجوری بود: توسریخور، مغلوب، زیر یوغ بیگانگان.