و بیستودوّم بهمن زنده نگه داشته شده؛ باید هم زنده بماند. انقلاب آن وقتی زنده است که بتواند پیرایههای خودش را، آرایشهای خودش را زنده نگه دارد. انقلاب زنده آن انقلابی است که بتواند در هر دورهای نیازهای خودش را بشناسد، خطرات متوجّه به خودش را بشناسد، راه تأمین آن نیازها را پیدا کند، راه خنثی کردن آن خطرات را پیدا کند؛ این انقلاب زنده میماند. اینکه میبینید انقلابهای بزرگ تاریخ زنده نماندند، انقلابی مثل انقلاب کبیر فرانسه، انقلاب اکتبر در روسیهی شوروی، زنده نماندند، از بین رفتند، تبدیل شدند به دیکتاتوریهای تلخ و سخت و عجیب و غریب یا بازگشت به دورههای قبل [کردند] ــ مثلاً در فرانسه، بعد از آنکه انقلاب شد و آن همه حوادث و آنهمه کشته و آنهمه گرفتاری، تازه ناپلئون آمد سر کار که یک پادشاه بود دیگر، امپراتور بود؛ حالا او باز یک مقداری افتخارات برای فرانسه به وجود آورد، بعد از او باز همان سلسلهای که با انقلاب از بین رفته بود، دوباره سر کار آمد؛ همان کسانی که به وسیلهی انقلابیّون از کشور بیرون شده بودند، همانها دوباره برگشتند، رفتند روی تخت سلطنت نشستند، و دهها سال بر مردم حکومت کردند ــ علّت چه بود؟ علّت این بود که نیازهای انقلاب را، خطرات انقلاب را، اقتضائات انقلاب را درک نکردند، توجّه نکردند، مشغول دعوا و مسائل شخصیِ خودشان شدند. از روزی که انقلاب فرانسه پیروز شد تا آن روزی که باز دوباره ناپلئون آمد سر کار، حدود ده سال، یازده سال طول کشید؛ سه مرتبه این هیئت رئیسه تغییرات عنیف(۷) کردند و هر کدام سر کار آمدند، آن قبلیها را کشتند، اصلاً قلع و قمع کردند؛ برای خاطر مسائل شخصی، برای خاطر سلایق بیخودی؛ یک چنین وضعی [بود].