امّا در مورد اُنس با کلام الله؛ خب یکی از نامهای مبارک قرآن «ذکر» است. در خود قرآن چند جا تعبیر «ذکر» به کار برده شده و مراد، قرآن است؛ مثلاً «وَ هذا ذِکرٌ مُبارَکٌ اَنزلناه»(۴) در سورهی انبیاء که قرآن به عنوان «ذکر» معرّفی شده، یا «اِنّا نَحنُ نَزَّلنَا الذِّکرَ وَ اِنّا لَهُ لَحافِظون»(۵) در سورهی حجر که اینجا هم همین جور است و چند جای دیگر قرآن ــ شاید مجموعاً چهار پنج جا [یا] پنج شش جا در قرآن هست ــ که قرآن «ذکر» نامیده شده ؛چرا «ذکر»؟ ذکر یعنی «یاد»؛ «قرآن، ذکر است» یعنی چه؟ یعنی «مذّکِر» است، یادآورنده است؛ قرآن، ما را به یاد میآورد. این به عنوان مبالغه است. در کلام عرب وقتی میخواهند مبالغه کنند، اسم فاعل را به صورت اسم فاعل به کار نمیبرند، به صورت مصدر به کار میبرند؛ میگویند «زیدٌ عدل»؛ وقتی میخواهند بگویند: زید خیلی عادل است، میگویند: زیدٌ عدل؛ زید عدل است؛ این [مسئله]، این [جور] است. قرآن ذکر است؛ یعنی در نهایت یادآوری و در نهایت مذکِّریّت است. این قرآن است. خب «ذکر» وسیلهی ارتباط است؛ ذکر یعنی یاد؛ شما اگر یادتان بود ارتباط برقرار میکنید با هر کسی، با هرچیزی، اگر از او یادتان رفت، قهراً دیگر ارتباط برقرار نمیکنید؛ ذکر طبیعتاً وسیلهی ارتباط است؛ اگر میخواهیم با خدا ارتباط داشته باشیم، با بهشت ارتباط داشته باشیم، با باطن عالیرتبهی خودمان که خدای متعال برای ما قرار داده و میتوانیم به آن برسیم و به آن فعلیّت بدهیم، ارتباط [برقرار] کنیم، باید به یادش باشیم؛ اگر یاد رفت، غفلت حاصل خواهد شد و این غفلت همان چیزی است که در قرآن مکرّر نسبت به این غفلت پرهیز و زنهار داده شده، بر حذر داشته شدهایم از این. در قیامت به کافر و منحرف میگویند: لَقَد کُنتَ فی غَفلَةٍ مِن هذا وَ کَشَفنا عَنکَ غِطائَک؛(۶) که مال سورهی ق است، یا در سورهی مبارک انبیاء [میفرماید]: یا وَیلَنا قَد کُنّا فی غَفلَةٍ مِن هذا؛(۷) کافر در قیامت این جور میگوید: یا وَیلَنا؛ وای بر ما؛ ما دچار غفلت بودیم. غفلت بلای خیلی بزرگی است. لذا در یکی از دعاهای مربوط به نافلهی شب [چنین آمده]: اَللَهُمَّ اِنّی اَعوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَ الهَرَمِ وَ الجُبنِ وَ البُخلِ وَ الغَفلَةِ وَ القَسوَة؛(۸) به خدا پناه میبریم از غفلت. خب پس «غفلت» نقطهی مقابل «ذکر» است؛ قرآن هم ذکر است. هر چه شما با قرآن بیشتر اُنس پیدا کنید، ذکر بیشتر خواهد شد. و البتّه «ذکر» و «مراقبه» تقریباً همسان یا به یک معنا متّحدند؛ [همان] مراقبه که این همه اهل معنا و اهل سلوک روی آن تأکید میکنند و میگویند پلّکان عروج انسان مراقبه است؛ مراقب خود بودن. گمان میکنم در فرمایشات مرحوم آخوند ملّاحسینقلی همدانی یا یکی از شاگردهای ایشان یک وقتی دیدم که ایشان میفرمایند بدون مراقبه هم گاهی حال برای انسان پیدا میشود امّا این حال باقی نمیماند؛ اگر مراقبه بود، آن حال معنوی هم برای انسان باقی میماند. بنابراین تلاوت قرآن، اُنس با قرآن این خصوصیّات را دارد.