بیانات و متون سال 1401


در یک روایتی دارد که یک جوانی از جلوی پیغمبر عبور کرد، جوان برازنده‌ای بود، پیغمبر از این جوان خوششان آمد، ظاهراً صدایش کردند و دو سؤال از او کردند: یکی اینکه گفتند ازدواج کرده‌ای؟ گفت نه، گفتند کار تو چیست؟ گفت بیکارم؛ پیغمبر فرمودند: سَقَطَ مِن عَینی؛ این جوان از چشمم افتاد.(۳) مسئله‌ی کار این است‌؛ سَقَطَ مِن عَینی‌؛ [درباره‌ی] این جوانی که حالا پیغمبر از رفتارش و مثلاً‌ از حرکاتش و امثال اینها خوشش آمده بود، پیغمبر گفت از چشمم افتاد، به‌ خاطر اینکه دنبال کار نیست. اسلام به کار این‌ جور نگاه میکند؛ به کار، به عنوان یک ارزش انسانی نگاه میکند و برای آن ارزش قائل است. خب این حالا راجع به اصل نگاه ما به کار و کارگر و این جلسه و دیدار با شما عزیزان.

«7»