امیرالمؤمنین (علیه الصّلاة و السّلام) در نامهی معروف [خود] به عثمانبنحنیف، بعد از آنکه میفرمایند که تو سر چنین سفرهای بودی و چنین و چنان، زندگی خودشان را میفرمایند: اَلا وَ اِنَّ اِمامَکُم قَدِ اکتَفیٰ مِن دُنیاهُ بِطِمرَیهِ وَ مِن طُعمِهِ بِقُرصَیه. بعد میفرمایند: اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلیٰ ذٰلِک؛15 یعنی من از شماها توقّع اینجور زندگی را ندارم. من و شما کجا میتوانیم به خاطرمان خطور بدهیم که میتوانیم در آن حدّ اوج پرواز کنیم؟ مگر شوخی است؟ بحث این نیست که ما از خودمان مسئولیّت را دفع کنیم؛ نه، اگر کسی میتواند، باید بکند؛ بحث این نیست که توجیهی برای عمل خودمان درست کنیم؛ نه، آنجور زندگی کردن یک عمل تصنّعی نیست؛ متّکی است به یک روح پولادین و آن روح در امیرالمؤمنین هست. در دنبال آن میفرمایند: وَ لٰکِن اَعینونی بِوَرَعٍ وَ اجتِهاد؛ ورع کنید و هر چه میتوانید کوشش کنید در این راه؛ سعی کنید در این راه؛ حالا آنجوری نمیتوانید، تا هر جا که میتوانید. ما اگر میخواهیم و شعار میدهیم و میگوییم که باید جامعهی ما روحیهی مصرفگرایی را کنار بگذارد و خودش را رها کند از آن چیزهایی که در فرهنگهای غربی ترویج میشود، خیلی خوب، عمل به آن متوقّف به عمل ما است؛ ما هستیم که باید این را به مردم یاد بدهیم. مگر میشود از مردم توقّع داشت، در حالی که خود ما دچار انواع و اقسام آنچه ممکن است برای ما از تشریفات و تجمّلات و مانند اینها باشیم؟