ما چگونه میتوانیم این روحیه را در بین محقّقین کشور یا فرض بفرمایید در محیط کار اداری زنده کنیم؟ کار اداری ارتباط مستقیم دارد با توسعهی اقتصادی. شما طرحهای اقتصادی را اگر بدهید دست یک مجموعهی دیوانسالاری غلط و معوّج، عاری از وجدان کار و عاری از سواد و آگاهی از کیفیّت کار، او این [کار] را ضایع خواهد کرد، این طرح را به ثمر نخواهد رساند. ما چگونه میتوانیم آگاهی را، وجدان کار را در این مجموعهی اداری خودمان که هیکل حجیم دیوانی ما را تشکیل میدهد تزریق بکنیم؟ یا در زمینهی تولید و ساخت و کارخانهجات و محیطهای کارگاهی، چگونه میتوانیم اتقان را، سلامت کار را، «رَحِمَ اللّهُ مَن عَمِلَ شَیءً فَاَتقَنَه»5 را که اسلام گفته، استحکام را، ]استفاده از[ موادّ خوب را، خلاصه سنگ تمام گذاشتن برای تولید را، به این کارگرمان تزریق کنیم که اتومبیل ما از کارخانه که بیرون میآید، بعد از یک ماه مثلاً فرض کنید که درِ آن لقلق نکند یا فلان پیچش باز نشود، در حالی که تولید فلان نقطهی دیگر دنیا اینجور نیست. یا این ]کارگر[ از کار درنرود، در حالی که دیگران شوق به کار دارند و بیشتر سعی میکنند کار کنند؟ چگونه ما میتوانیم روح کار، جدّیّت در کار، وجدان کار، پیگیری کار، سلامت کار را در طرحهای توسعهی اقتصادی خودمان در نظر بگیریم، بدون اینکه فرهنگ عمومی جامعه را بالا ببریم و فرهنگ کار را، وجدان کار را، معلومات مربوط به کار را به آنها تزریق کنیم؟ خب، [میبینیم] به فرهنگ برگشت. ما ]اگر[ روی فرهنگ عمومی کار نکنیم، در توسعهی اقتصادی هم خواهیم ماند؛ این تازه در صورتی است که ما محور را توسعهی اقتصادی بگیریم که البتّه در جامعهی اسلامی محور این نیست؛ توسعهی اقتصادی وسیله است. به هر حال، از هر طرف که ما حرکت میکنیم، میبینیم که به فرهنگ میرسیم و راهها واقعاً به فرهنگ ختم میشود. برای فرهنگ باید کار کرد.