البتّه ایمان اسلامی و وجدان ملّی در میان مردم ما آنچنان بود که عدّهای از دانشمندان و تحصیلکردگان، سالم بمانند و سالم هم ماندند. به هیچ وجه نمیشود همهی تحصیلکردگان دانشگاه را از دین و از مصالح دینی و مصالح کشور بیگانه توصیف کرد؛ این ادّعای درستی نیست؛ امّا آن کسانی را که اینها میخواستند از میان این جمع به مسندهای قدرت برسانند، براحتی این کار را کردند و در اختیار خودشان قرار دادند. لذا رجال سیاسی، تحصیلکردههای این دانشگاهها، کسانی که در سرتاسر کشور به پُستها یا به کارهای مؤثّر و حسّاس احتیاج داشتند، در یک نسل، با دین بکلّی بیگانه شدند؛ آن نسل پرورشیافتهی دوران رضاخانی و اوایل دوران نفوذ دانش جدید و فرهنگ اروپایی در ایران، غالباً نسل بیاعتقادی بود. البتّه بعدها وضع عوض شد؛ کسان زیادی با پیشرفتهای دینی، با آگاهیهای مذهبی آشنا شدند، احساسات در دلها بیدار شد، تفکّرات صحیحی پیدا شد، روشنفکران متدیّنی پیدا شدند، روحانیّون نافذالکلمهای در دانشگاهها رسوخ کردند، امثال شهید مفتّح، شهید مطهّری، شهید بهشتی، این شخصیّتهای برجسته در دانشگاهها اثر گذاشتند و بعضی از شخصیّتهای دانشگاهی با دنیای دین و مسائل مذهبی آشنا شدند، و بر خلاف آنچه آنها میخواستند پیش آمد؛ امّا بنای کار را آنجور گذاشته بودند.