بیانات سال 1369


علی‌ایّ‌حال، وضع مملکت را شماها میدانید؛ آقای دکتر معین یا آقای رهامی6 یا بعضی از آقایانی که قبلاً در مجلس و دستگاه‌های تصمیم‌گیری بوده‌اید، میدانید وضع کشور چه جوری است. الان نسبت به گذشته خیلی بهتر شده؛ یعنی شما الان را مقایسه کنید نسبت به سالهای ۶۴، ۶۵، ۶۶ آن سالهایی که واقعاً سالهای تنگدستی کشور بود حالا یک ذرّه‌ای بهتر شده. ولی شما راست میگویید، من قبول دارم؛ نگاه به آموزش عالی به عنوان یک نقطه‌ی سرمایه‌گذاری درازمدّت، نگاه جدّی‌ای نیست. ما اگر علم نداشته باشیم، عالِم نداشته باشیم، صنعت هم نداریم. حالا بفرض این حوض را با آب دستی هم پُر کردیم، بالاخره از کجا این آب خواهد جوشید؟ چیزهای نقد، غالباً جلوی چشم برنامه‌ریزان کشور را میگیرد. شاید آنها هم تقصیری ندارند، به خاطر اینکه واقعاً نیازهای نقدی خیلی هم حجیم است کوچک نیست خیلی هم مهم است؛ ولی خب، بایستی این دید را داشته باشند. من مطمئنّم آقای هاشمی7 نسبت به این قضیّه دارای اهتمام هستند. حالا در شورای عالی انقلاب فرهنگی، آقای دکتر معین لابد می‌بینند. شما می‌بینید که ایشان آن آقای هاشمی‌ای که ما در آن وقت هر چند ماه یک بار به‌اصرار ایشان را میکشیدیم به جلسه‌ی شورا، نیست؛ حالا ایشان واقعاً نسبت به این قضیّه اهتمام می‌ورزد، واقعاً ایشان احساس مسئولیّت میکند. چقدر خوب است که آنجاها هم گفته بشود، من هم به ایشان خواهم گفت، به مجلس هم خواهم گفت؛ حرفی ندارم؛ هر جا که لازم باشد: به کمیسیون آموزش عالی، به کمیسیون برنامه و بودجه [هم خواهم گفت]؛ منتها میدانم که امکانات آنها دستور من را برنمیتابد، یعنی من نمیتوانم دستور بدهم که باید این کار را بکنید، زیرا که من یقین دارم اینها این دستور را اگر عمل بکنند، یک کار محاسبه‌نشده‌ای انجام خواهد گرفت، برای خاطر اینکه دولت و کمیسیون‌های گوناگون دولت و کمیسیون برنامه و بودجه برای همین است که توازن برقرار بکند. بالاخره «صاحِبُ الحاجَةِ لایَریٰ اِلّا حاجَتَه»؛8 شما حاجت خودتان را می‌بینید و حق هم دارید، امّا در کنار شما بخش دیگری است، او هم حاجتی دارد، او هم حق دارد. باید در زمانی که انسان ندارد، نداری را تقسیم کند بین دستگاه‌ها و هر چیزی را که دارد به عدالت بین اینها بدهد. من بنابراین دستور نخواهم داد، قاطعاً نخواهم گفت امّا توصیه‌ی مؤکّد خواهم کرد؛ ]این را[ حرفی ندارم. حالا که امکانات ضعیف است، شما یک بخش از همّتتان را این قرار بدهید که با امکانات ضعیف چه کار میشود کرد تا بیشترین سود را ببریم. این یکی از آن شگردهای استادانه‌ی کار [است]. ببینید اگر پارچه زیاد باشد، هر خیّاط دست‌وپاچلفتی هم بالاخره این قبا را درمی‌آورد؛ اگر پارچه کم بود، خیّاط استاد آن کسی است که این پارچه را از آب دربیاورد. شما حالا پارچه‌تان کم است، باید یک جوری از آب دربیاورید؛ استادی را اینجا به خرج بدهید.

«4»