در زندانهای فلسطین، در گوشهی کشورهای آفریقایی، در تونس و مراکشِ تحتِ اختناق شعار میدهند به نام او! چه کسی کرده این را؟ ما تبلیغ کردیم؟ دستگاههای تبلیغی میتوانند بگویند این کارها را ما کردیم؟ من هشت سال رئیسجمهور بودم، میدانم چه خبر است در این مملکت. هیچ کس نمیتواند بگوید که اسم امام را من بردم فلان جا؛ اسم امام خودش رفت، مثل آب در یک سرزمین صاف و مستعد، نمیخواهد کسی آن را پارو بزند، خودش سرازیر میشود میرود تا چشنده و نوشندهی خودش را پیدا کند؛ اگر تبلیغات ماها راه افتاد، ما دنبال این آب رفتیم. من در یکی از این سفرهای رسمی [به کشوری] رفته بودم؛ از پلّکان هواپیما که پایین آمدم، نگاه کردم دیدم رئیسجمهور آن کشور مرعوب من شده؛ کاملاً در چهرهاش آشکار بود. داخل ماشین نشستیم ماشین تشریفاتی که ما را ببرند به آن محلّ مهمانسرای تشریفاتی من دیدم او بدون اینکه خودش بخواهد، یکوری نشسته و جرئت نمیکند به صورت من نگاه کند؛ من با زحمت و با تبسّم و با خنده و با نرمگویی یواشیواش او را به صحبت آوردم. آمدم به امام گفتم؛ گفتم آقا من در آنجا دیدم اینها در ما رشحهای18 از وجود شما میبینند. او در مقابل من که اینجور خاضع نبود؛ من که کسی نبودم؛ او در مقابل امام خاضع بود؛ در مقابل امامی که مظهر انقلاب بود، خاضع [بود] و نمیتوانست خودش را نگه دارد. یک رئیسجمهور گردنکلفتی هم هست، از این آدمهای خردهریز نیست؛ نمیخواهم اسم بیاورم، یک آدم معروف حسابیای هم هست امّا امام را میدید و از هیئت ایرانی بوی امام را میشنید.