دههی فجر آمد این سلسلهی غلط، این هندسهی معیوب، این رشتهی بیمار را قطع کرد؛ تمام شد؛ «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت». آن دورهای که حکومت غالب است و فاتح است و آقا است و قَدَرقدرت است و صاحباختیار است، گذشت؛ دورهای آمده که اگر آقایی هست، خود مردمند. یک وقت یک امامی را قبول داشتند، میآید سر کار و میشود مظهر قدرت مردم؛ از خودش چیزی ندارد، از پدرش چیزی به ارث نبرده، با شمشیرش چیزی را به دست نیاورده علیه مردم؛ شمشیر مردم دست او است، میزند تو سر ضدّ مردم، تو سر مهاجم، تو سر استعمارگر، تو سر توطئهچی، تو سر کودتاچی، نه مردم. هر وقت هم مردم اراده کنند و شمشیر را از دستش بگیرند، مال خودشان است، دودستی تقدیم میکند؛ طلبی از کسی ندارد. ببینید، بنای حکومت جمهوری اسلامی این است. این برکات، این انتقال مهم، این تغییر خط در نقطهی دههی فجر انجام گرفته. این لحظهی تاریخی، لحظهی مهمّی است. شما ولادت یک نفر را، مثلاً ولادت پیغمبر را جشن میگیرید، ولادت ائمّه را جشن میگیرید، ولادتهای بزرگان همیشه [مهم است]، ولادت مسیح را هزاران سال است که جشن میگیرند؛ ولادتها چرا اهمّیّت دارند؟ چرا ارزش دارند؟ برای خاطر اینکه یک مقطع حسّاس و تعیینکنندهاند، یک نقطهی عطفند، یک پیچشند در تاریخ؛ تاریخ در یک خطّی داشت میرفت که در این لحظه پیچید به یک سَمت دیگر؛ نقطهی پیچ است، نقطهی عطف است، نقطهی انعطاف به یک سَمت دیگر است. خب، اگر ما با این حساب نگاه کنیم، اهمّیّت دههی فجر خیلی زیاد است.