در مقام تنزّل وجود، آنجایی که عظمتهای ملکوتی به واقعیّتهای عالم جسم و عالم مُلک میپیوندد، وقتی این قالبهای بشری حامل آن معنویّتها و روحها [میشود]، زندگی اینها را وقتی نگاه میکنیم، آن وقت هر حرکت، هر اشاره، هر حرف از زبان آنها، میشود یک سرمشق نورانی برای ماها که عقب هستیم. این کافی نیست که ما بدانیم فاطمهی زهرا (سلام اللّه علیها) در چه اوجی، با چه عظمتی در این عالم بود و در عالم معنا و ملکوت خواهد بود. البتّه دانستن آن برای ما یک معرفتی است و اگر معرفت روشنی گیر کسی بیاید، خیلی قیمت دارد که آن هم جز در سایهی عمل به دست نمیآید. معرفت خالصِ روشنِ گویای از آن معنویّتها، گیر همه نمیآید؛ اولیای بزرگ خدا هستند که میتوانند گوشههایی از آن را درک کنند و ببینند. ما آن مقداری که درک میکنیم و میفهمیم، باید برای ما سرمشق حرکت و عمل باشد. این نکته را شیعیان باید فراموش نکنند البتّه همهی مسلمین سهیمند، منتها شاید اینجور معرفتی در غیر از شیعه کمتر هست؛ نه اینکه هیچ نیست؛ بعضی از کسانی که شیعه هم نیستند، در مقام معرفت نسبت به اهلبیت خیلی جلو هستند امّا در این حد غالباً، عموماً مال شیعه است باید هر حرفی، هر کلمهای، هر اشارهای در زندگی این بزرگوار برای ما یک سرمشق باشد. اکتفا نکنیم به محبّت؛ دورادور، به احساس محبّت؛ این احساس را پیاده کنیم در زندگی. اگر محبّت نباشد، این رابطهی عملی به وجود نمیآید. در سایهی آن محبّت میشود این پیوند و پیوستگی عملی را به وجود آورد امّا بدون این پیوستگی عملی، بدون این پیوند عملی، اصل آن محبّت زیر سؤال خواهد رفت. قُل اِن کُنتُم تُحِبّونَ اللهَ فَاتَّبِعونی یُحبِبکُمُ الله؛3 دنبالهی محبّت باید اطاعت و متابعت باشد. این، آن قسمت اوّل که میخواستم عرض کنم.