بیانات و مکتوبات 1369


و اینها با طلبگی میسازد؛ تصوّر نشود که خب، اگر این‌جور بخواهند [عمل] بکنند، پس کی درس میخوانند. درس را همیشه میخوانند؛ جنگ که همیشه نیست، راه‌پیمایی که همیشه نیست، حضور در صحنه‌های ضروری که هر ساعت نیست. درس هم باید بخوانند؛ بی درس و بی تحقیق و بی مباحثه طلبه معنای خودش را از دست میدهد. در دوران مبارزات یک عدّه‌ای از طلبه‌ها غرق در عالم مبارزه بودند؛ آن هم مبارزات آن زمانها که یک جور دیگری بود و یک آمیختگی‌هایی و یک پیچیدگی‌هایی داشت. یک جریان، جریان روشنفکری بود؛ یک جریان، جریان مبارزه بود؛ اینها با هم التقاء میکردند در مواردی و البتّه التقائشان در آن موارد خوب هم بود. گاهی طلبه‌های مبارز یک حالت روشنفکری پیدا میکردند. بنده در مشهد که بودم، با طلبه‌ها اُنس داشتم؛ طلبه‌های قم و جوانهای قم هم مکرّر پیش ما می‌آمدند، میرفتند، مسئله مطرح میکردند از این مسائل این‌جوری من میدیدم اینها نسبت به درس بی‌رغبتند؛ مکرّر به این طلبه‌ها میگفتم که برادرها! این درس رسائل و مکاسب را باید بخوانید، این کفایه را باید یاد بگیرید؛ اینکه خیال بکنید که ما دیگر مبارزیم، پس دیگر این حرفها چیست، «معنای حرفی» به چه درد میخورد، «اجتماع امر و نهی» و «مقدّمه‌ی واجب» را ول کن، نخیر، این‌جوری نمیشود؛ باید اینها را یاد بگیرید، این فنّ ما است؛ مکرّر میگفتم، الان هم همین را میگویم که بی‌مایه فطیر است. طلبه‌ای که غور9 و خوض10 در درس و علم نداشته باشد، طلبه نیست؛ موضوع منتفی است. بحث سر طلبه است؛ طلبه، یعنی آن که درس میخواند، باید درس بخواند.

«12»