اصل و لبّ قضیّه هم در عنوان پاسداری، این است که انسان حاضر باشد برای حراست از این انقلاب و از این نظام از خود بگذرد. از خود گذشتن یک کلمهی سهل و ممتنعی است؛ بعضی میگویند «ما که حاضریم در گرماگرم جبههی جنگ برویم، بجنگیم و کشته بشویم، این از خود گذشتن است» لکن اینجور نیست؛ از خود گذشتن اوّلاً خیلی مشکلتر از این حرفها است؛ ثانیاً از همین الان شروع میشود، از همین لحظه شروع میشود؛ از همین احساسی که در ذهن من و شما هست، ازخودگذشتگی شروع میشود تا میرسد به آنجایی که انسان در میدان جنگ بتواند از جان خود هم بگذرد. قدم اوّل، گذشتن از یک چیزِ کمتر از جان است، از یک چیز کوچک، از یک نام، از یک نشان، از یک احترام، از یک ارزش مادّی، از یک خانهی خوب، از یک ماشین، از یک پول؛ از اینها اگر توانستیم بگذریم، از جان هم راحت میتوانیم بگذریم. اینجور نیست که کسی در بند غرایز خود اسیر باشد و غریزه چه غریزهی شهوانی، چه غرایز دیگر زندگی انسان را مثل پر کاهی به این طرف و آن طرف بکشاند، بعد انسان با خودش فکر کند و بگوید ما که حاضریم جانمان را در راه خدا بدهیم! اینجوری نیست؛ خیال میکنیم.