این امامی که شماها را اینجور دلباخته کرد، دنیا را دلباخته کرد دلباختگی هم نبود، دلها را کند از جا، همچنان که دنیا را زیر و رو کرد راز کارش در یک کلمه بود. مشکل بنده و امثال بنده هم این است که این کلمه را درست بفهمیم و بتوانیم عمل کنیم؛ گفتن آن به زبان آسان است، عمل کردن آن سخت است. آن یک کلمهای را که ماها شاید حتّی درست نتوانیم بفهمیم، او عمل کرده بود، و آن عبارت بود از سیر دائمی به سوی کمال. شما خیال نکنید امامِ سال ۶۸ که به جوار الهی رفت، همان امامِ سال ۵۷ بود که وارد ایران شد؛ نخیر، خیلی امام جلو رفته بود، خیلی پیشرفت کرده بود، خیلی بالا رفته بود. درست است که ما منازل امثال آن بزرگوار را نمیتوانیم بفهمیم امّا از همین پایین که انسان نگاه میکند، میبیند اوج آن بازِ بلندپرواز را. خدا شاهد است که من بعد از ماه رمضانها گاهی که خدمت امام میرسیدم، برای من محسوس بود که در این ماه رمضان امام بالا رفته، پرواز کرده، از مادّه دور شده، دورتر از گذشته؛ روزبهروز جلو میرفت، روزبهروز خودش را کاملتر میکرد؛ انسان مؤمن این است: مَنِ استَویٰ یَوماهُ فَهُوَ مَغبون؛ دو روزمان اگر مثل هم باشد، سرمان کلاه رفته؛ مغبون یعنی فریبخورده، سرْکلاهرفته. و کسی که امروزش از دیروزش بدتر باشد، فَهُوَ مَلعون؛10 یعنی طردشده است.